لقمه گرفتن

لغت نامه دهخدا

لقمه گرفتن. [ ل ُ م َ /م ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) لقمه کردن طعام کسی را. || کسی را کاری خواستن بی وقوف او که نه بر هوای دل وی باشد. تکه گرفتن ( در تداول مردم قزوین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- لقمه ساختن برای کسی . ۲- برای کسی کاری در نظر گرفتن بدون اطلاع او .

فرهنگ معین

( ~ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - لقمه ساختن برای کسی . ۲ - کنایه از: کاری برای کسی در نظر گرفتن .

پیشنهاد کاربران

لقمه گرفتن:1 - پیچیدن نان خروش در لای نان ( از این کتلت برایت یک لقمه بگیرم. ۲ - [ مجازی] کاری را معمولاً بر خلاف میل و آگاهی کسی برایش انجام دادن. ( این زن را مادرش برای او لقمه گرفته بود. )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

بپرس