لقمه کردن. [ ل ُ م َ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تلقّم. ( زوزنی ). تزقّم. ( منتهی الارب ) : عالمی را لقمه کرد و درکشیدمعده اش نعره زنان هل من مزید.مولوی.
( مصدر ) بصورت لقمه و نواله در آوردن : عالمی را لقمه کرد و درکشید معده اش نعره زنان : هل من مزید . ( مثنوی لغ. )تزقم
لقمه کردن: در داخل لقمه قرار دادن ( این را هم لقمه کن بگذار توی کیفت ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )+ عکس و لینک