لقط
لغت نامه دهخدا
لقط. [ ل َ ] ( ع مص ) از زمین برگرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). چیز افتاده را برداشتن. ( غیاث ). || برچیدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). چیدن. دانه چیدن. || سخن چیدن. ( منتخب اللغات ). || درپی نهادن جامه را. || رفو کردن. ( منتهی الارب ). || بریدن ، و بریدن سبل را به تازی لقط گویند.
لقط. [ ل َ ق َ ] ( اِخ )نام آبی است میان دو کوه طی . ( از معجم البلدان ).
لقط. [ ] ( اِخ ) ابن الندیم گوید: نام دیگر خرّمیه اولی یا مزدکیان است.
فرهنگ فارسی
نام آبیست میان دو کوه طی
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
اخد کردن و یافتن از زمین در قاموس آمده: «لَقَطَهُ: اَخَذَهُ مِنَ الْاَرْضِ» و نیز گوید: «اِلْتَقَطَهُ: عثر عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ» بی جستجو به آن دست یافت در مجمع گفته التقاط گرفتن چیزی است از راه لقطه و لقیط از آن است یعنی آن را بی آنکه به فکرش باشد یافت. . او را در گودال چاه افکنید تا بعضی از کاروانهااو را گرفته و ببرند. . موسی را آل فرعون از آب گرفتند تا به آنها دشمن و مایه اندوه شود.
اخد کردن و یافتن از زمین در قاموس آمده: «لَقَطَهُ: اَخَذَهُ مِنَ الْاَرْضِ» و نیز گوید: «اِلْتَقَطَهُ: عثر عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ» بی جستجو به آن دست یافت در مجمع گفته التقاط گرفتن چیزی است از راه لقطه و لقیط از آن است یعنی آن را بی آنکه به فکرش باشد یافت. . او را در گودال چاه افکنید تا بعضی از کاروانهااو را گرفته و ببرند. . موسی را آل فرعون از آب گرفتند تا به آنها دشمن و مایه اندوه شود.
wikialkb: ریشه_لقط
پیشنهاد کاربران
لَقَط:
به معنای رسیدن به چیزی بدون تلاش و کوشش است، برای همین به اشیاء پیدا شده لَقْطه گویند، یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ، برخی کاروانیان بدون کوشش و تصادفاً به محل چاه یوسف رسیدند. دین التقاطی به دینی گویند که براساس تحقیق و پژوهش و مجاهدت در راه خدا کسب نشده است.
به معنای رسیدن به چیزی بدون تلاش و کوشش است، برای همین به اشیاء پیدا شده لَقْطه گویند، یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ، برخی کاروانیان بدون کوشش و تصادفاً به محل چاه یوسف رسیدند. دین التقاطی به دینی گویند که براساس تحقیق و پژوهش و مجاهدت در راه خدا کسب نشده است.
اختیار کردن