لقش
لغت نامه دهخدا
لقش.[ ل ِ ] ( ع اِ ) خشب الصنوبر. ( تذکره ضریر انطاکی ).
لقش. [ ل َ ] ( ع مص ) النطق بمعاریض الکلام. || العیب. ( اقرب الموارد ). || به قطعات تقسیم کردن چوب. قطعه قطعه کردن. ( دزی ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید