لقاط
لغت نامه دهخدا
لقاط. [ ل ِ ] ( ع اِمص ) باقی ماندگی خوشه در درودن. ( منتهی الارب ).
لقاط. [ ل ِ ] ( ع اِ ) پیشاپیش و مقابل. یقال : داره بلقاط داری ؛ ای بحذائها. ( منتهی الارب ).
لقاط. [ ل ُ ] ( ع اِ ) خوشه برچیده. ( منتهی الارب ). خوشه چیده. خوشه ای که برچینند.
لقاط. [ ل َق ْ قا ] ( ع ص ) خوشه چین. ( مهذب الاسماء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید