لقائ

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) دیدار کردن دیدن . ۲- ( اسم ) دیدار : گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر لقا . ( دیوان کبیر ۳ ) ۶ : ۱- ( اسم ) روی چهره : تو آسمانی و هنر تو عطارد است وان بی قرین لقای تو چون ماه آسمان . ( منوچهری . د . چا. ۲۱۱ : ۲ ) توضیح بدین معنی در ترکیب آید : آفتاب لقا خجسته لقا خورشیدلقا فرخنده لقا ماه لقا . ۴- ( مصدر ) ظهور معشوق است چنانکه عاشق را یقین شود که اوست بصورت آدم ظهور کرده . ۵- آرمیدن با زن .
جمع لقوه

پیشنهاد کاربران

بپرس