لق شدن

لغت نامه دهخدا

لق شدن. [ ل َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.
- لق شدن کمر ؛ خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره.
- لق شدن یا بودن تخم مرغ ؛ به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود.
- لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود ؛ جنبان و متحرک بودن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شل شدن و جنبیدن برجای خود : دندانهایش لق شده .

فرهنگ معین

(لَ. شُ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) شل شدن ، نااستوار شدن .

پیشنهاد کاربران

در خراسان رضوی هم به لخت لَق می گویند.
البته به چیزی که سست و شل شده باشد هم می گویند لق شده

بپرس