لق

/laq/

برابر پارسی: نااستوار، سست

معنی انگلیسی:
groggy, loose, rickety, rocky, shakily, shaky, tipsy, wobbly, wonky

لغت نامه دهخدا

لق. [ ل َ ] ( ص ) لغ. صاف. بی موی و صاف. ( برهان ). || نااستوار: میخی لق ؛ جنبان بر جای خود. دندانی لق ؛ متزعزع ، متحرک ، دندان که بر جای استوار نباشد و جنبان بود: دندانهای لق . اسنان متحرکة. || تباه. فاسد ( تخم مرغ و جز آن ). ضایع و گندیده که چون بجنبانی آواز دهد و آن نشانه تباهی باشد.
- آرواره لق داشتن ؛ عادت به دشنام گفتن داشتن.
- تخم لق در دهن کسی شکستن ؛ تعبیری مثلی به معنی او را به یاد آرزوئی که خود ملتفت آن نبود آوردن. او را به دعویی باطل داشتن. امیدی برنیامدنی به وی دادن. وعده وفانشدنی به وی کردن.
- تق و لَق ؛ کاسد. ناروا. بی رونق.
- دهن لق ؛ که نتواند سِرّی را نگه دارد.
- دهن لقی ؛ به نگهداری سِرّ قادر نبودن.

لق. [ ل ُ / ل َ ] ( اِ ) فریب و بازی دادن. ( برهان ).

لق. [ ل َق ق ] ( ع اِ ) شکاف زمین. || ( ص ) رجل ٌ لق بق ؛مرد بسیارگوی. || ( مص ) بر چشم زدن به دست یا به پنجه. ( منتهی الارب ). || لمس کردن. دست نهادن بر... ( دزی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) چیزی که در جای خود جنبان باشد نا استوار که در جای خود بجنبد : پیچ و مهر. لق . یا تخم مرغ لق . تخم مرغ فاسد شده وگندیده . یا لق و لق . نااستوار و سست .
شکاف زمین . مرد بسیار گوی

فرهنگ معین

(لَ ) (ص . ) = لغ : ۱ - نااستوار، هر چیزی که در جای خود محکم نباشد. ۲ - بی موی . ۳ - صحرای خشک و بی علف .

فرهنگ عمید

هرچیزی که در جای خود محکم نباشد و تکان بخورد، مثلِ دندان و پایۀ میز یا چیز دیگر.

گویش مازنی

/lagh/ نااستوار – سست – لق & گودی - سست و متزلزل

واژه نامه بختیاریکا

( لُق * ) گندیده؛ بُق
( لُق ) به لُق
( لُق ) گونه ای سوارکاری؛ یورتمه؛ یورغه
( لِق ) لوس و بی معنی

مترادف ها

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

loppy (صفت)
شل، ول، قطع کننده، لق، شل و آویزان

jiggly (صفت)
تکان خورده، لق

wobbly (صفت)
لق، جنبنده، لرزان

unsteady (صفت)
متغیر، لق، لرزان

rickety (صفت)
ضعیف، سست، لق، زهوار در رفته، نرم استخوان

فارسی به عربی

طلیق , غیر مستقر , محلحل

پیشنهاد کاربران

پاسخ به آرش پارسی :
1 - همواره تاریخ پر شکوه ایران باعث رنجش و عذاب پانترکهای مغول ( مونگول ) تبار بوده و خواهد بود.
2 - مولانا شاعر ایرانی که از دست ترکها به روم پناه برده بود و حتی یک بیت شعر ترکی ندارد و می فرماید :
...
[مشاهده متن کامل]

تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
که نشان می دهد مولانا حتی ترکی نمی دانسته چه برسد ترک باشد .
3 - پروفسور �ایلبر اورتایلی� تاریخ شناس ترک و عضو هیئت مدیره کمیته بین المللی مطالعات عثمانی و عضو انجمن ایران شناسی می گوید:
نیاکان ما باهوش بودند که سویه های شاعرانه زبان فارسی را برای ترکی وام گرفتندچهل درصد از زبان مردم ترکیه وام گرفته شده از زبانفارسی است.
4 - اسدی توسی می فرماید:
از ایران جز آزاده هرگز نخاست
خرید از شما بنده هر کس که خواست
ز ما پیشتان نیست بنده کسی
و هست از شما بنده ما را بسی
وفا ناید از ترک هرگز پدید
وز ایرانیان جز وفا کس ندید
شما بت پرستید و خورشید و ماه
در ایران به یزدان شناسند راه
ز کان شبه وز کُه سیم و زر
ز پولاد و پیروزه و از گهر
5 - مردم آذربایجان ایران ترک نیستند و نخواهند بود و تلقین و تبلیغ پانترکها تنها در تعدادی که کم سواد یا نادان هستند اثر گذار است �عارف قزوینی� می فرماید:
ز عشــق آذر آبــادگـانــم آن آتـش
نهان ز سینه و در هر نفس شرر ریز است
چه سان نسوزم و آتش به خشک و تر نزنم
که در قلمرو زرتشت حـرف چنگیز است
6 - نظامی گنجوی می فرماید:
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
ترکی صفت وفای ما نیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند زاید
7 - حمداله حمدی شاعر قرن پانزده ترکیه می فرماید:
Bilmeyen andel�bi ser�e sanır
T�rk bill�ru g�rse sır�a sanır
نادان عندلیب ( بلبل ) را گنجشک تصور می نماید و ترک بلور را شیشه

خواجه شمسُ الدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی ( ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری ) مشهور به لِسانُ الْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُ الْعُرَفا و ناظِمُ الاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسی گوی ایرانی بود. بیش تر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوهٔ سخن پردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندیِ سخنش با شعرِ خواجو مشهور است. حافظ را از مهم ترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسی زبانِ پس از خود می شناسند. در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبان های اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر را روز بزرگداشت حافظ نامیده اند و هر سال در این روز، مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصی نقاط دنیا برگزار می گردد. حافظ شیرازی فارس و در باری نبود منبع
...
[مشاهده متن کامل]

منابع. آذرنوش، آذرتاش؛ اینجنیتو، دومینیکو؛ باقری، بهادر؛ بلوکباشی، علی؛ بیات، علی؛ پاکتچی، احمد؛ خرمشاهی، بهاءالدین؛ دادبه، اصغر؛ ساجدی، طهمورث؛ سجادی، صادق؛ سمسار، محمدحسن؛ شمس، اسماعیل؛ عبدالله، صفر؛ کردمافی، سعید؛ کیوانی، مجدالدین؛ مسعودی آرانی، عبدالله؛ میثمی، حسین؛ میرانصاری، علی؛ نکوروح، حسن؛ هاشم پور سبحانی، توفیق؛ بخش هنر و معماری ( ۱۳۹۰ ) . �حافظ�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۹. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۳۲۶۰۴۷.
پورنامداریان، تقی؛ حسنلی، کاووس؛ خرمشاهی، بهاءالدین؛ دبروئین، جِی. تی. پی؛ عبداللهی، علی؛ نیساری، سلیم؛ نیکنام، مهرداد ( ۱۳۸۶ ) . �حافظ�. در اسماعیل سعادت. دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی. ج. ۲. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۶۴ - ۷۵۳۱ - ۶۲ - ۱.
ثبوت، اکبر؛ روح الامینی، محمود؛ عطارزاده، عبدالکریم؛ مجتبایی، فتح الله؛ گروه فلسفه و عرفان ( ۱۳۹۳ ) . �حافظ شمس الدین محمد�. در غلامعلی حداد عادل. دانشنامهٔ جهان اسلام. ج. ۱۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی.
حاجیان، خدیجه؛ احمدی، لیلا ( بهار و تابستان ۱۳۹۶ ) . �نگاهی به سیر تاریخی و موضوعی مقالات حافظ پژوهی از آغاز تا سال ۱۳۹۰�. مطالعات ایرانی. کرمان ( ۳۱ ) : ۳۵–۵۲ – به واسطهٔ نورمگز.
حافظ شیرازی، شمس الدین محمد بن بهاءالدین محمد ( ۱۳۷۵ ) . ابتهاج، هوشنگ، ویراستار. حافظ، به سعی سایه. تهران: کارنامه. شابک ۹۶۴ - ۴۳۱ - ۰۰۵ - ۵.
حافظ شیرازی، شمس الدین محمد بن بهاءالدین محمد ( ۱۳۷۵ ) . ناتل خانلری، پرویز، ویراستار. دیوان حافظ. ج. ۲. تهران: خوارزمی.
خرمشاهی، بهاءالدین ( ۱۳۶۸ ) . چهارده روایت: مجموعه مقاله دربارهٔ شعر و شخصیت حافظ. تهران: پرواز.
خرمشاهی، بهاءالدین ( ۱۳۸۰ ) . حافظ نامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی، و ابیات دشوار حافظ. ج. ۱. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۶۴ - ۴۴۵ - ۱۷۳ - ۲.
خرمشاهی، بهاءالدین ( ۱۳۹۰ ) . حافظ حافظهٔ ماست. تهران: قطره. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۴۱ - ۲۰۳ - ۶.
خرمشاهی، بهاءالدین ( ۱۳۹۵ ) . ذهن و زبان حافظ. تهران: ناهید. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۶۲۰۵ - ۱۸ - ۵.
خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۴. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۶ - ۱.
غنی، قاسم ( ۱۳۸۳ ) . بحث در آثار و افکار و احوال حافظ. تهران: زوار.
کفاش، حمزه؛ رادفر، سعید ( ۱۳۹۷ ) . �حافظ در تواریخ و تذکره ها�. در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۴ - ۷.
کمالی سروستانی، کوروش ( ۱۳۹۷ ) . �چاپ آثار حافظ پژوهانه�. در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۴ - ۷.
کمیسیون ملی یونسکو در ایران ( ۱۳۷۱ ) . سخن اهل دل. تهران: کمیسیون ملی یونسکو در ایران.
مختاری، سیامک ( ۱۳۹۷ ) . �ابن فارض و حافظ�. در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۱. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۳ - ۰.
مرتضوی، منوچهر ( ۱۳۹۵ ) . مکتب حافظ. ج. ۱. تهران: توس. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۱۵ - ۶۹۱ - ۶.
مرتضوی، منوچهر ( ۱۳۹۵ ) . مکتب حافظ. ج. ۲. تهران: توس. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۱۵ - ۶۹۲ - ۳.
معین، محمد ( ۱۳۷۸ ) . حافظ شیرین سخن. ج. ۱. به کوشش مهیندخت معین. تهران: صدای معاصر. شابک ۹۶۴ - ۹۱۴۵۱ - ۰ - ۹.
معین، محمد ( ۱۳۷۸ ) . حافظ شیرین سخن. ج. ۲. به کوشش مهیندخت معین. تهران: صدای معاصر. شابک ۹۶۴ - ۹۱۴۵۱ - ۰ - ۹.
نصر اصفهانی، محمدرضا ( پاییز و زمستان ۱۳۸۱ ) . �کرشمهٔ معشوقی در دیوان حافظ و ابن فارض�. جامعه شناسی کاربردی. اصفهان ( ۱۴ ) : ۵۵–۷۶ – به واسطهٔ نورمگز.
نفیسی، سعید ( ۱۳۴۴ ) . تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی. ج. ۱. تهران: فروغی.
نیازکار، فرح ( ۱۳۹۷ ) . �یادروز حافظ�. در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۴. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۶ - ۱.
نیکنام، مهرداد ( ۱۳۶۷ ) . کتابشناسی حافظ. تهران: علمی و فرهنگی.
وحیدنیا، سیف الله ( اردیبهشت ۱۳۵۰ ) . �کنگرهٔ جهانی سعدی و حافظ�. وحید. تهران ( ۸۹ ) : ۱۶۶–۱۷۰ – به واسطهٔ نورمگز.
وفایی، اکرم ( ۱۳۹۷ ) . �ابن عربی و حافظ�. در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۱. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۳ - ۰.
وفایی، اکرم ( ۱۳۹۷ ) . �حافظ در شبه قاره�. در بهاءالدین خرمشاهی. دانشنامهٔ حافظ و حافظ پژوهی. ج. ۲. تهران: نخستان پارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۹۷۶۴ - ۴ - ۷.
یغمایی، حبیب ( تیر ۱۳۵۰ ) . �کنگره جهانی سعدی و حافظ به ریاست عالیه شاه بانو فرح پهلوی ۷–۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۰ – شیراز�. یغما. تهران ( ۲۷۴ ) : ۲۲۶–۲۳۰ – به واسطهٔ نورمگز.
شعر مولانا
مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی
چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی
مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری
به کوی لولیان افتد از آن لولی سرنایی
مسلمانان مسلمانان ز جان پرسید کای سابق
ورای طور اندیشه حریفان را چه می پایی
مسلمانان مسلمانان بشویید از دل من دست
کز این اندیشه دادم دل به دست موج دریایی
مسلمانان مسلمانان خبر آن کارفرما را
که سخت از کار رفتم من مرا کاری بفرمایی
مسلمانان مسلمانان امانت دست من گیرید
که مستم ره نمی دانم بدان معشوق زیبایی
مسلمانان مسلمانان به کوی او سپاریدم
بر آن خاکم بخسپانید زان خاک است بینایی
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی
بیا ای شمس تبریزی که بر دست این سخن بیزی
به غیر تو نمی باید توی آنک همی بایی

غزل شمارهٔ ۲۵۶۲: یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی �� غزل شمارهٔ ۲۵۶۰: الا ای جان قدس آخر به سوی من نمی آیی
جلال الدین محمد بلخی ( ۶ ربیع الاول ۶۰۴ ه‍. ق / ۱۲۰۷ میلادی – ۵ جمادی الثانی ۶۷۲ ه‍. ق / ۱۲۷۳ م ) نامدار به مولوی، مولانا و رومی شاعر فارسی گوی ایرانی نام کامل وی �محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی� بوده و در دوران حیات به القاب �جلال الدین�، �خداوندگار� و �مولانا خداوندگار� نامیده می شده است. در سده های پسین ( ظاهراً از سدهٔ نهم هجری ) القاب �مولوی�، �مولانا�، �مولوی رومی� و �ملای رومی� برای وی به کار رفته است و از برخی از اشعارش تخلص او را �خاموش� و �خَموش� و �خامُش� دانسته اند.
بیشتر آثار مولوی به زبان فارسی سروده شده است، اما در اشعارش به ندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیه ای یونانی نیز استفاده کرده است
جلال الدین محمد بلخی در ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری برابر با ۱۵ مهر ۵۸۶ هجری خورشیدی ( ۱۲۰۷ میلادی ) در بلخ یا وخش زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی نامور به بهاءالدین ولد و سلطان العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می پیوست. وی در عرفان و سلوک پیشینه ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطان العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری ( ۱۲۱۳ م ) هم زمان با یورش چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده است که در راه سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز دیدار داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه خود را به او پیشکش کرد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد کرده و دروغین می داند. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار گردید و تا اواخر عمر همان جا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهرخاتون ازدواج کرد. سلطان العلما در حدود سال ۶۲۸ قمری ( ۱۲۳۰ م ) جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال الدین ۲۳ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند منبع می گویند تاجیک است و درباری نبود
منابع ها.
از تعلیقات کتاب رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار، فریدون بن احمد سپهسالار ( متوفی ۷۱۲ یا بیش از آن ) ، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمد افشین وفایی، تهران: سخن، ۱۳۸۵.
پله پله تا ملاقات خدا ( دربارهٔ زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدّین رومی ) : عبدالحسین زرین کوب، تهران: علمی، چاپ هفدهم، تهران، ۱۳۸۰.
زندگانی مولانا جلال الدین محمّد: بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۶.
شرح جامع مثنوی معنوی: کریم زمانی، تهران: اطلاعات.
شرح زندگانی مولوی: بدیع الزمان فروزانفر، تهران: تیرگان.
شمس من و خدای من، پژوهشی دربارهٔ زندگی مولانا و ارتباط عرفانی او با شمس تبریزی: پرویز عباسی داکانی.
غزلیّات شورانگیز شمس تبریزی، به انتخاب: فریدون کار، با مقدمه لطفعلی صورتگر، تهران: مروی، پاییز ۱۳۷۰.
گنج حضور: پرویز شهبازی، تهران: فردوس، ۱۳۹۹.
مولانا: از بلخ تا قونیه: عبدالرفیع حقیقت ( رفیع ) . تهران: کومش، ۱۳۸۴.
لوئیس، فرانکلین ( ۱۳۸۶ ) . مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب. ترجمهٔ حسن لاهوتی. تهران: نشر نامک. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۸۹۵۴۴۷.
ثبت آثار مولانا و ۲ اثر دیگر به نام ایران در یونسکو
سفیر جمهوری اسلامی ایران در یونسکو از ثبت سه اثر، از جمله مجموعه آثار مولانا به نام ایران در فهرست حافظه جهانی یونسکو خبر داد.
به گزارش ایسنا، نمایندگی ایران در یونسکو _ پاریس، اعلام کرد: سه اثر پیشنهادی ایران، برای ثبت در �فهرست حافظه جهانی� از تصویب شورای اجرایی سازمان یونسکو گذشت.
این آثار بنابر آنچه نمایندگی ایران در یونسکو اعلام کرده است، شامل �مجموعه آثار مولانا ( مثنوی، دیوان کبیر، مجالس سبعه، مکتوبات و فیه مافیه ) �، �اسناد روابط خارجی ایران در دورۀ قاجار� و �اسناد بقعۀ شیخ صفی الدین اردبیلی� است.
برنامه حافظه جهانی یونسکو که از سال ۱۹۹۲ تاسیس شده است، وظیفه ثبت میراث مکتوبی را که دارای ارزشِ جهان شمول شناخته می شوند، بر عهده دارد.
شورای کارشناسان بین المللی زیر نظر سازمان یونسکو، ارزش آثار معرفی شده را بررسی و بر اساس ملاک های فنی ابراز نظر می کند. سپس شورای اجرایی یونسکو، متشکل از ۵۸ کشور جهان با بررسی اسناد ذی ربط برای درج عنوان آثار در فهرست جهانی، تصمیم می گیرد.
از اهداف اصلی این فهرست، علاوه بر معرفی این میراث به همگان، حفظ و نگهداری بهتر و ایجاد فضای مناسب برای ایجاد دسترسی به پژوهشگران عنوان شده است.
پیش از این، ۱۰ اثر در فهرست حافظه جهانی یونسکو به نام ایران ثبت شده بود که شاهنامه بایسنقری فردوسی، وقف نامه ربع رشیدی، مجموعه اسناد تشکیلات اداری آستان قدس رضوی، التفهیم ابوریحان بیرونی، پنج گنج نظامی، مجموعه برگزیده نقشه های دوره قاجار، ذخیره خوارزمشاهی اسماعیل جرجانی، مسالک الممالک اصطخری، کلیات سعدی و جوامع التواریخ از آن جمله بوده است.
این شعر مال اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری ایشان شعر دربار بودند
ترک من ای من سگ هندوی تو
دورم از روی تو دور از روی تو
بر لب و چشمت نهادم دین و دل
هر دو بر طاق خم ابروی تو
من به گردت کی رسم چون باد را
آب رویت پی کند در کوی تو
گویی از من بگذران می نگزرد
این کمان را هم تو و بازوی تو
نیست یک نیرنگ تو بی بوی خون
گر مرا رنگیست در پهلوی تو
روز را رویت به سیلی خواست زد
گر نه دستی برنهادی موی تو
زلف مرزنگوش را دور قبول
با سری شد با سر گیسوی تو
ماهی از خوبی خطا گفتم نه ای
پوست سوی اوست مغز از سوی تو

غزل شمارهٔ ۲۵۴: ای جان من به جان تو کز آرزوی تو �� غزل شمارهٔ ۲۵۲: ای قبای حسن بر بالای تو

انوری از مردم روستای بادنه ( بدنه ) ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفته ای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوش گذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهی دستی، ناچار به شاعری در دربار شاهان شد.
اطلاعاتی که از زندگی انوری ابیوردی وجود دارد به گزارش هایی بازمی گردد که در تذکره ها و آثار ادبی مانند تذکره دولتشاه سمرقندی، تاریخ گزیده حمدالله مستوفی، لباب الالباب عوفی، مجمع الفصحای هدایت و تذکره آتشکده گردآوری شده است. همچنین خود آثار انوری نیز گزارش هایی از زندگی او بدست می دهد.
به گفته دولتشاه سمرقندی، او در جوانی، چندی در مدرسه منصوریه توس به دانش آموختن علم ها پرداخت و دانش های عقلی و نقلی از قبیل فلسفه، اخترشناسی، موسیقی، ریاضیات، پزشکی، منطق و ادبیات عرب را فرا گرفت. در شعرهای او اشاره ای است که بر اثر علاقه به آثار پورسینا، عیون الحکمة او را به خط خود کتابت کرده است.
انوری سفرهایی به موصل، بغداد، بلخ، مرو، نیشابور و فرارود کرده است، ولی در دوران کمال شاعری اقامت گاهش مرو، تختگاه سلطان سنجر سلجوقی بود. هنگامی که قطعه ای در هجو مردم بلخ به نام انوری منتشر شد، خشم و غوغایی در مردم بلخ برانگیخت و کار به آنجا کشید که قصد کشتنش را کردند، اما جمعی از بزرگان بلخ مانند قاضی حمیدالدین بلخی صاحب کتاب مقامات حمیدی به شفاعت از او برخاستند و انوری جان سالم به در برد.
بیشتر، سال ۵۸۳ را سال درگذشت او می دانند. ادوارد براون وفات وی را در سال ۵۸۱ و بنا به عقیده هرمان اته و ژوکوفسکی در سال های میان ۵۸۷–۵۸۵ عنوان کرده است. انوری دارای طبعی قوی بوده، در بیان معانی مشکل به صورتی روان مهارت داشت، و چیره دستی خود در قصیده و غزل را به اثبات رسانید. آرامگاه وی در بلخ است. همچنین مقبره الشعرای تبریز و نیشابور را نیز به عنوان مدفن وی معرفی کرده اند.
منابع ها.
انوری، اوحدالدین�. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. بایگانی شده از اصلی در ۲۵ نوامبر ۲۰۱۰. دریافت شده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸.
انوشه، حسن ( به سرپرستی ) ( ۱۳۸۰ ) ، دانشنامه ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه جلد اول، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شابک ۹۶۴ - ۴۲۲ - ۴۱۷ - ۵ ( جلد ۱ ) مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character ( کمک )
ستایشگر، مهدی ( ۱۳۷۶ ) ، نام نامهٔ موسیقی ایران زمین جلد سوّم، تهران: اطلاعات، شابک ۹۶۴ - ۴۲۳ - ۳۷۷ - ۸ ( جلد ۳ ) مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character ( کمک )
معین، محمد، فرهنگ فارسی انتشارات امیرکبیر جلد پنج
شفیعی کدکنی، محمدرضا ( ۱۳۸۴ ) ، مفلس کیمیافروش، نقد و تحلیل شعر انوری، تهران: سخن

منابع• https://www.google.com/amp/s/www.isna.ir/amp/1402022918555/
🛑 کتیبه های هخامنشی خواب را از آنها گرفته و گمان میکنم شب ها کابوس سربازان هخامنشی می بینند 😊
همه توان خود را گذاشته اند تا مثلا ثابت کنند کتیبه هخامنشی در وان آناتولی، جعلی است : ) چون این کتیبه مهم است و همه � توهم توطئه � آنها را زیر سوال می برد . . .
...
[مشاهده متن کامل]

۳ سال پیش در یکی از پیج های خود چند پست درباره این کتیبه مهم داشتیم که بیش از ۲۰۰ هزار بار پسندیده شد و چند میلیون نفر آن را دیدند ؛ البته فضای مجازی ایران بشدت ملی گرا شده و در این سال ها محتوای رسانه ای ارزشمندی درباره این کتیبه تولید شده است
سنگ نوشتهٔ خشایارشا در نزدیکی دریاچه وان ترکیه، بر فراز صخره ای و در ارتفاع ۲۰ متری از سطح زمین و در نزدیکی یک قلعه واقع شده است. این کتیبه در اصل توسط داریوش بزرگ آماده سازی شده است اما به دلائلی تکمیل نشده و خالی رها شده است، اما خشایارشا پسر داریوش بزرگ، در دوران زمامداری خود آن را تکمیل کرده و به یادگار گذاشته است. این کتیبه ۲۷ سطر و ۳ ستون دارد و از چپ به راست و به سه زبان پارسی باستان، اکدی و عیلامی نوشته شده است.
تقریباً ۱۰۰ سال پیش ( سال ۱۲۸۶ خورشیدی ) طرحی از روی این کتیبه آماده شده بود که متخصصان زبان های باستانی از روی این طرح اقدام به خواندن و ترجمهٔ این کتیبه کرده بودند. نخستین بار رونالد گراب کِنت ( زبان شناس ) در سال ۱۹۰۸ ( میلادی ) این کتیبه را خوانده و ترجمه کرده بود. اما همان طور که گفته شد همه دانشمندان تا پیش از تلاش زوج جهانگرد ایرانی، از جایگاه دقیق این کتیبه بی اطلاع بودند و هیچ عکسی هم از این کتیبه در دسترس نبوده است. نتیجه سفر زوج ایرانی بازیابی موضع دقیق کتیبه خشایارشا در دریاچه وان و تهیه عکس و فیلم کامل از این کتیبه بود.
متن کتیبه
خشایارشا در کتیبه آورده است:
اهورامزدا خداییست بزرگ، بزرگترین خدایان
که زمین را آفرید
که آسمان را آفرید
که مردم را آفرید
که شادی را برای مردم آفرید
که خشایارشا را شاه کرد
یگانه فرمانروای بسیاری
من خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان
شاه مردمان بسیار
شاه در این زمین دور و پهناور
پسر داریوش شاه هخامنشی
گوید خشایارشا: داریوش شاه که پدرم بود، به خواست اهورامزدا بناهای زیبایی ساخت و او دستور داد این کتیبه کنده شود.
اما نوشته ای در آن کنده نشد
پس از آن من دستور دادم این نوشته کنده شود.
باشد که اهورامزدا و خدایان دیگر مرا نگاه دارند، شهریاری مرا، و آنچه که من ساخته ام.
منابع ها. Dusinberre, Elspeth R. M. ( 2013 ) . Empire, Authority, and Autonomy in Achaemenid Anatolia. Cambridge University Press. ISBN 978 - 1107577152.
Khatchadourian, Lori ( 2016 ) . Imperial Matter: Ancient Persia and the Archaeology of Empires. University of California Press. ISBN 978 - 0520964952.
Kuhrt, Am�lie ( 2007 ) . The Persian Empire: A Corpus of Sources from the Achaemenid Period. Routledge.

لقلق
در هر جای جهان مثل یونان ایتالیا آثار های باستانی خرابه های ترمیم می کنند نه تخت جمشید عمل ممل از زیر روی کشیدنش بعضی جاهاش ترمیم در نای جهان این کار رو انجام می دهند چیز عجیب نیست
چگونگی کشف تخت جمشید و منشور کوروش
...
[مشاهده متن کامل]

تخت جمشید به عنوان یکی از قدیمی ترین آثار عظیم به جا مانده از دوره هخامنشیان گرچه همیشه در آن منطقه وجود داشته است، اما اولین تلاش ها برای اکتشاف آن در دهه 30 میلادی آغاز شده است.
تخت جمشید به عنوان یکی از قدیمی ترین آثار عظیم به جا مانده از دوره هخامنشیان گرچه همیشه در آن منطقه وجود داشته است، اما اولین تلاش ها برای اکتشاف آن در دهه 30 میلادی آغاز شده است.
به گزارش ایسنا روزنامه ابتکار نوشت: در سال1310ش/ 1931 مؤسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو مسئولیت حفاری و مرمت در تخت جمشید را برعهده گرفت. در این سال پروفسور جیمز. اچ. برِستد مدیر مؤسسه که خود مصرشناس پرآوازه ای بود، پروفسور ارنست هرتسفلد را به عنوان مدیر هیات اعزامی به تخت جمشید منصوب کرد.
حمایت مالی این طرح را خانمی امریکایی که نمی خواست نامش فاش شود برعهده داشت و محمدتقی مصطفوی نماینده دولت ایران در این طرح بود. هرتسفلد، پیش از آنکه از سوی مؤسسه شرق شناسی به این سمت منصوب شود، برای انجام تحقیقات به تخت جمشید سفر کرده بود. وی نخست در سال 1284ش/ ‍1905 در بازگشت از حفاری منطقه آشور از تخت جمشید دیدار کرد و پس از بازگشت به برلین حاصل تحقیقات خود را در کتابی، که با همکاری فریدریش زاره نگاشت، منتشر کرد.
هرتسفلد در این کتاب برای نخستین بار نظرات خود درباره هویت افراد منقوش در سنگ نگاره های مقابر سلطنتی را ارائه کرد. وی بعدها این نظرات را تصحیح نمود. او بار دیگر در بهمن 1301ش/ فوریه 1923 به تخت جمشید بازگشت و این بار تا 1303ش/ 1925 در ایران ماند. بخشی از هزینه این طرح را انجمن فوریت های علوم آلمان برعهده گرفت و بخش دیگر آن از کمک های دو نفر آلمانی و امریکایی به اضافه هدایایی از جانب پارسیان هند تأمین شد. هرتسفلد در این مدت پلانی از کل محوطه و حدود 500 قطعه نگاتیو تهیه کرد.
همچنین به سفارش دولت وقت ایران گزارش مفصلی دربارهتخت جمشید نوشت که در آن به وضعیت آثار به جای مانده به همراه نقشه موقعیت آن ها، وضعیت حفاظت از بقایا، شرح عملیات بازسازی، و تخمین زمان و هزینه ها اشاره شده بود. در سال 1307ش/ 1928 فریدریش کرفتر، که معمار بود، برای تدقیق نقشه ها به وی ملحق شد و در زمان تولیت مؤسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو بر طرح مذکور همچنان همراه وی ماند.
همان طور که گفته شد در سال 1310ش/ 1932 مؤسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو مسئولیت طرح را برعهده گرفت و هرتسفلد در این سال چهار عضو جدید به گروه افزود: کارل برگنر معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف تاریخ دان با تخصص در زمینه آثار پیش از تاریخ، دانلد ای. مک کون از موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو، و یک عکاس حرفه ای به نام هانس فون بوس.
مهم ترین اقدامات هرتسفلد در این مدت عبارت اند از: خاک برداری حرم خشایار، کشف بقایای رنگ روی پیکره های شاه و ملازمانش در درگاه شمالی عمارت شورا، کشف کتیبه تأسیس کاخ جنوب شرقی، کشف کتیبه تأسیس کاخ صدستون، کشف مجموعه الواح گلین تخت جمشید، کشف الواح زرین و سیمین با کتیبه ای از داریوش مربوط به تأسیس کاخ آپادانا. اشمیت در مقیاسی وسیع به کاوش در مجموعه و محوطه آن ادامه داد.
اعضای هیات اعزامی به سرپرستی وی سال به سال تغییر می کردند. به گفته اشمیت مهم ترین اکتشاف دوران سه ساله اقامت وی در تخت جمشید عبارت اند از: کشف لوحه سنگی به خط میخی مربوط به احداث بنای کاخ آپادانا؛ و کشف ظروف پذیرایی مجلل و غنائم مصری، بین النهرینی، و یونانی. گروه کاوش در این مدت مجموعه بسیار غنی و مفصلی از مدارک شامل عکس ، طرح، و نقشه تهیه کردندکه در بایگانی مؤسسه نگهداری می شود.
در واپسین سال های مأموریت مؤسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در تخت جمشید موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبا در بوستون نیز در کار کاوش با آن ها همراه شدند تا از عهده کار وسیعی که در دست بود برآیند. با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318ش/ 1939 فعالیت حفاری این مؤسسه در تخت جمشید متوقف شد.
کشف منشور کوروش
سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی به هنگام کاوش های باستان شناسی گروه بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بین النهرین هرمزد رسام، باستان شناس بریتانیایی آسوری تبار، استوانه گلی ای را یافت که شامل نوشته هایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، 22, 5 سانتی متر طول و 11 سانتی متر عرض دارد و دور تا دور آن 45 سطر ( به جز بخش های تخریب شده ) به خط و زبان اکدی ( بابلی نو ) نوشته شده است.
بررسی های بعدی نشان داد که نوشته های استوانه در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نوشته شده است. این اثر در نیایشگاه اِسَگیله ( معبد مردوک ) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه ای در بخش �ایران باستان� در موزه بریتانیا نگهداری می شود.
از سوی دیگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه ای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل می دانستند، در حقیقت پاره ای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای 36 تا 43 است. پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانه ای که در دانشگاه ییل ( Yale ) در آمریکا نگهداری می شد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده و به استوانه اصلی پیوست شد.

لقلقلقلقلقلق
منابع• https://www.google.com/amp/s/www.isna.ir/amp/91082012423/
[شگفتا که گفته اند حقیقت مانند زهرمار تلخه، شنیدن همان و زنجیر پاره کردن همان!]
فرمانروایی، شاهنشاهی= حکومت
کشوردار، زمامدار= دولت
شهرنشینی، شهریگری= تمدن
واژه های شهرنشینی در پارسی، تمدن در تازی و civilization در انگلیک ( درپایه civis لاتین ) ، همگی واژه هایی نوین در فرهنگ جهانی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

_
سفیر انگلیس توی دربار زند شاید بابابزرگ شاهمرسی بوده که خودشو تو دربار جا زده که گفته نامه هاشون رو به ترکی می نویسند!
چه عثمانی ها چه پیش از عثمانی ها در آناتولی که سلجوقیانِ روم بودند زبان رسمی و درباریشان پارسی بود و نام های ایرانی داشتند و ترکی نزد آنها. . .
_
درباره ی چامه سرایان:
فردوسی که اصلا سراینده ی درباری نبود و در شاهنامه هم محمود غلامزاده را هجو کرده اینک شما بیا بگو شعرش ساختگی است، آری برای خودترک پنداران ساختگی است.
مولوی هم که آشکارا می گوید از ترکی تنها چیزی که می داند این است که آب می شود سو! [شما بپر وسط بگو اینم ساختگیه]، واژه هایی مانند رومی و زنگی و هندو و ترک و حبشی در شعر شاعران، واژه هایی عارفانه هستند و نشانگر سپیدی و سیاهی، نشانگر تبار شاعر نیستند وگرنه نظامی هم خودش را حبشی خوانده و به ناچار باید دنباله دودمانش را در اتیوپی می یافتیم!
حافظ#قشقایی!!! [بیچاره فقط حافظ مونده بود که اونم. . .
کم کم فیلسوفان یونانی تبار آناتولی هم ترک می شوند]
آن شعر بی وزن و آهنگ انداخته شده به دامان انوری هم که خودش دارد فریاد می زند مرا یک پانترک ساخته!
_
نگاره ی بارگذاری شده ( بالایی ) از تخت جمشید نیز که از یک نمای بسته است آن هم وابسته به پیش از خاکبرداری.
همگی یادگارهای کهن و باستانی به ویژه در سرزمین خاورمیانه، پیش از خاکبرداری زیر خروارها خاک و ماسه بوده اند از تخت جمشید گرفته تا سازه های بابلی و رومی در عراق و سوریه و ترکیه، این خاکپوشی زمینه ساز نگه داشت و پیشگیری از فرسایش این یادگارهای هزاران ساله بوده است.
این نوشتار ساده و بی پیرایه برای پاسخ دهی به کس یا کسان ویژه ای نیست راهنمای کوچکی ست برای کسانی که دنبال راهند.
کسی که تاریخ را با روش دانشیک و از خاستگاه های تاریخی می آموزد درخواهد یافت که سرزمین ایران بیهوده ایران نامیده نشده خاور تا باخترش ایرانی و آریایی بوده اند، از بلوچ تا آذری و کرد همگی از یک تبارند،
کتاب دیوان روحی انارجانی که درباره ی زبان مردم تبریز است و در زمان صفوی نگاشته شده را بخوانید، نوشته های تاریخنگاران از ابن مقفع تا اولیا چلبی را بنگرید، سروده های شاعران تبریزی و اردبیلی از شیخ صفی الدین اردبیلی تا همام تبریزی و. . . که به پهلوی سروده اند را ببینید پی به ایرانی تبار بودن مردم آذربایگان ارجمند خواهید برد.
آذرآبادگان سرزمین بزرگان ایرانی در شاهنامه.

بند از آبادیس خواهش می کنم متن من انتشار بدهد
در هر جای جهان مثل یونان ایتالیا خرابه های ترمیم می کنند
خدایش آدم چی بگوید زبان در زمان دومان زندیه زبان رسمی فارسی
نژاد خاندان زندیه
زندها را ایرانی تبار و طایفه ای شبانی از شاخهٔ لک و در ادامه لکها را گروهی از �لرهای شمالی� می داند که در زاگرس داخلی و دشت همدان سکوت داشته اند. علیمراد خان زند ششمین حاکم زند، جد خود ایناق خان زند را لر می داند و در ادامه خود را لر توصیف می کند. دانشنامه بریتانیکا که به زندگی نامه کریم خان زند ( سر سلسلهٔ این خاندان ) پرداخته، کریم خان زند را حاکمی ایرانی از قبیله ای فروتن معرفی کرده اما مستقیماً به قومیت یا تعلق ایلیاتی زندیان اشاره ای نکرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دودمان زند به رهبری کریمخان زند در سال ۱۱۶۳ هجری شمسی در ایران به قدرت رسیدند. شرفنامه بدلیسی آورده که خوانین زند خود را از قوم لر معرفی می کردند. دانشنامهٔ جهان اسلام زندها را از طوایف لک می داند که به گفتهٔ این منبع �شاخه ای از ایل لر� بوده اند. ویلیام فرانکلین در کتاب �از بنگال به ایران� ایل زند را یکی از طوایف لک معرفی کرده است.
در کتاب �پیشینهٔ ایرانیان� تألیف عبدالعظیم رضایی زندیان از ایل لک و از طوایف لر معرفی شده اند. در کتاب �تهران به روایت تاریخ� اثر مسعود نوربخش از زندها به عنوان طایفه ای لک از ایل زند یاد شده است که در روستای دیه پری در ملایر به شغل گله داری اشتغال داشتند. دائرةالمعارف شرح حال رجال ایران که به تاریخ زندگی رجال ایران در قرن های ۱۲، ۱۳ و ۱۴ هجری می پردازد، زندیه را شعبه ای از طایفهٔ لک می داند و به نقل از سر جان ملکم راجع به وجه تسمیه زند چنین می آورد: �برخی بر آنند که این طایفه را زند به جهت آن خواندند که زرتشت محافظت از کتاب زند اوستا را به ایشان محول کرده بود. �در کتاب ایران نامک نوشته شده کریم خان زند معمولاً به زبان لری یا فارسی سخن می گفت. منابع بسیار دیگر نیز امده که طایفه زند از قوم لر به شمار می آمدند که در میانه زاگرس و دشت های همدان به روش دامداری می زیستند کتاب �تاریخ مفصل اسلام� که بخشی از آن به تاریخ ایران پس از اسلام اختصاص یافته، با اشاره به نام کریم خان، طایفهٔ زند را شعبهٔ کوچکی از طایفهٔ لک می داند. بسیاری از منابع از زندها به عنوان ایلی از مردم لر یاد کرده اند. در برخی منابع، زند و لک جدا از هم ذکر شده اند. در کتاب �کریم خان زند نیکوترین زمامدار تاریخ ایران� تألیف پناهی سمنانی آمده که زندها به دلیل عدم شهرت به لک معروف شدند.
بسیاری از منابع، زندها را از مردم لک
داستان واقعی سفیر انگلستان
گزارش رستم الحکما
حساسیت بی اندازهٔ کریم خان زند درباره استقلال ایران
کریم خان زند دربارهٔ ایران چگونه می اندیشید؟

ما ریشخند فرنگی به ریش خود نمی پذیریم… اگر فرنگی بر ایران غالب و مستولی گردند العیاذبه الله همه شما را خائن می شمارند و می کشند و احدی از شما را زنده نخواهند گذاشت. اگر العیاذبه الله فرنگی ایران را مالک شود به خاطر جمعی و اطمینان قلب اسلام را بر می اندازد و اکابر و اشراف و اعزّه و اعیان ایران را خوار و زار می سازد و چنین بدانید که فرنگی به عقل و تدبیر و زیرکی هندوستان را به چنگ آوردند، نه به زور و مردانگی
در رستم الحکما گزارش جالبی از دیدار کریم خان زند پادشاه ایران با سفیر انگلستان آمده است. در آن زمان انگلستان هندوستان را تسخیر کرده بود و کریم خان زند در مورد مقاصد سوء احتمالی انگلیسی ها علیه ایران اندیشناک بود و به این دلیل مایل به ارتباطات تجاری و سیاسی با آنها نبود. در بخشی از کتاب تاریخی رستم الحکما که اوایل دوره قاجار تألیف شده است، آمده:
�در آن زمان [عصر کریم خان] ایلچی از جانب دولت خلود آیت انگلیز به دربار آن والاجاه مدّتی او را طلب ننمود و به نزد خود او را حاضر نساخت. وزراء به خدمتش عرض نمودند که ایلچی از جانب پادشاه انگلیز آمده، چرا او را به حضور خود طلب نمی فرمائی؟ فرمود اگر با پادشاه ایران مهمی دارد ما پادشاه ایران نیستیم. ما وکیل دولت ایرانیم. پادشاه ایران شاه اسماعیل است و در قلعه آباده می باشد. ایلچی را به خدمت او برید و کارش را انجامی بدهید و اگر با ما کاری دارد، ما با وی کاری نداریم. بعد از مباحثه بسیار به وزرای خود فرمود که آن چه شما از ایشان احساس نموده اید مطلب و حاجت ایشان چیست؟ عرض نمودند که مطلب و حاجت ایشان آن است که با پادشاه ایران بنای دوستی و آمد و شد گذارند و از نفایس فرنگ و هندوستان ارمغانی ها و هدیه ها و تحفه ها به حضرتش آورند و بالیوس ( نماینده محلی دول اروپایی در بنادر ) ایشان در ایران جای گیرد و بنای معامله گذارد و امتعه و اقمشه و ظروف و آلات و اسباب از فرنگ و هند به ایران آورند و مهم سازی اهل فرنگ و هند و ایران شود و امور رواج یابد.
[کریم خان] از شنیدن این سخنان بسیار خندید و گفت: دانستم مطلب ایشان را می خواهند به ریشخند و لطایف الحیل پادشاهی ایران را مالک و متصرف گردند. چنان که ممالک هندوستان را به خدعه و مکر و تزویر و نیرنگ و حیله و دستان به چنگ آورده اند. … فرنگیان همچنان که هندوستان را به مکر و حیله و خدعه و تزویر و دستان و رنگ و نیرنگ مسخّر نمودند و مالک و متصرّف شدند، آن ها می خواهند ایران را نیز مالک و متصرّف شوند و آن را به مکر و حیله مسخّر نمایند. اگر چنان چه با خود فکر می نمائید که فرنگی صاحب حسن سلوک است و شما در همه جا از برای خود نانی پخته باشید و اگر فرنگی بر ایران غالب و مستولی گردند العیاذبه الله همه شما را خائن می شمارند و می کشند و احدی از شما را زنده نخواهند گذاشت و دلیل این قول آن است که فرنگی از ترس ایرانی با هندوستانی مدارا و خوش سلوکی می کند. اگر العیاذبه الله فرنگی ایران را مالک شود به خاطر جمعی و اطمینان قلب اسلام را بر می اندازد و اکابر و اشراف و اعزه و اعیان ایران را خوار و زار می سازد و چنین بدانید که فرنگی به عقل و تدبیر و زیرکی هندوستان را به چنگ آوردند…�
منبع. رستم الحکما، به اهتمام محمد مشیری، تهران ۱۳۵۲ صص ۳۸۴ - ۳۸۵
سایت. https://azariha. org/10048/حساسیت - بی اندازهٔ - کریم - خان - زند - درباره/
منابع ها. کتاب کریم خان زند تألیف پناهی سمنانی صفحه
• ↑ کتاب زینة التواریخ. میرزا محمد رضی مستوفی کاتب دربار زند. نسخه خطی.
کتاب زینة التواریخ. میرزا محمد رضی مستوفی کاتب دربار زند. نسخه خطی.
• کتاب خواجه تاجدار
• ↑ تاریخ اجتماعی سیاسی زندیه
عبدالعظیم رضایی، صفحهٔ ۹۰۷ کتاب
• تاریخ مفصل اسلام، سلسلهٔ زندیه، ۱۱۹۳−۱۱۶۳ه
• ↑ مجمل التواریخ، ابوالحسن بن محمد امین گلستانه ( ۴۷۶ ) .
• ↑ سفرنامه کارستن نیبور، ترجمه پرویز رجبی، ( ص۱۶۸ ) .
• ↑ سفرنامه مسعودمیرزا ظل سلطان ( ص۹۷ ) .
• ↑ کریم خان زند، پناهی سمنانی، ( ص۲۵ ) .
• ↑ مسافرت به ایران و ارمنستان، پ. آ. ژوبر، ترجمه محمود هدایت ( ص۱۳۵ ) .
• ↑ تاریخ ایران از دوران باستان تا قرن هیجدهم میلادی، پیگولوسکایا، ترجمه کریم کشاورز ( ۶۱۴ ) .
• ↑ نسخه خطی کتاب نامهٔ خسروان، نوشتهٔ جلال الدین میرزا قاجار در دوران ناصرالدین شاه است ( صفحه 412 و 413، چاپ سنگی ) .
• ↑ تاریخ محمدی، احسن التواریخ، ( ص۱۴۰ ) .
• ↑ هزارفامیل، علی شعبانی، ( ص۵ و ۳۲ ) .
• ↑ تاریخ ایران باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، ( ۲۹۹ ) .
• ↑ کریم خان زند، دکتر عبدالحسین نوائی ( فصل۲ص۱ ) .
• ↑ لطفعلی خان زند، پناهی سمنانی ( ف۲ ) .
• ↑ مردم شناسی ایران، هنری فیلد، ترجمه عبدالله فریار ( ص۱۳۳ ) .
• ↑ نسخه خطی عساکر فیروزی. تألیف: میرزامحمد حسین مستوفی. . ص. ۳۱.
• ↑ جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی. تألیف: گای لسترنج ترجمه: محمود عرفان ص. ۳۳.
• ↑ کریم خان زند نیکوترین زمامدار تاریخ ایران. تألیف: پناهی سمنانی ص. ۲۵و ۲۶.
چه تحریف فردوسی غلام محمود غزنوی حماسه پهلوانان تورک رو به نظم کشید؟!
✅ شهنامه چنگیزی ! وقتی غازان خان دستور داد مانند شاهنامه برایش تاریخ بسرایند . . .
از دشت های مغولستان تازه به ایران آمده ایم ؛ برای اینکه در میان ایرانیان مشروعیت پیدا کنیم، چه کار باید کرد ؟ به تقلید از کتاب حماسی ایرانیان که همه آن را می شناسند، خود را به زبان پارسی معرفی کنیم : آری همانند شاهنامه فردوسی
🔹 غازان خان به � شمس الدین کاشانی � دستور می دهد تا به سبک شاهنامه فردوسی، تاریخ مغول را بنظم درآورد ؛ او نیز در ۱۰ هزار بیت این کار را انجام می دهد و بیش از ۱۰۰ بار از نام ایران برای پادشاهان ترک و مغول استفاده می کند
🔴 غازان خان در تاریخ ۱۱ شوال ۷۰۳ ق / ۱۷ مه ۱۳۰۴ م درگذشت ! پانترک ها که حتی تبدیل تاریخ نمی دانند، به اشتباه امروز را به سوگ پادشاه اورخون تبار نشسته اند : )
نسخه های کتاب
از شهنامه چنگیزی تا کنون چهار نسخه شناخته شده است:
نسخه شماره ۱۴۴۳ کتابخانه ملی پاریس که کامل ترین و کهن ترین نسخه موجود است و به تاریخ ۱۵ محرم ۸۲۶ ه‍. ق توسط احمد بن شیخ محمود ابیوردی استنساخ شده است.
نسخه شماره ۱۷۷۶ موزه هنرهای ترکی و اسلامی که در سال ۹۵۷ ه‍. ق توسط شخصی به نام محمدعلی کتابت شده است.
نسخه شماره ۱۷۵ مدرسه سپهسالار که متعلق به اواخر سده ۹ یا اوایل سده ۱۰ ه‍. ق است.
نسخه شماره ۵۸۵ مجلس سنای ایران که در تاریخ ۴ جمادی الاول سال ۱۲۹۷ ه‍. ق کتابت شده و رونوشتی ناقص از نسخه سپهسالار به شمار می رود.
منابع ها. مهشید گوهری کاخکی و محمدجعفر یاحقی. �بازنمایی مفهوم ایران در عصر ایلخانی ( بر اساس منظومه های تاریخی ) �. SID. ir.
�شهنامه چنگیزی�. کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران.
محمود مدبّری، محمدرضا صرفی، محمدصادق بصیری و وحید قنبری ننیز. �تحقیقی در احوال شمس کاشی و شهنامه چنگیزی�. پرتال جامع علوم انسانی.
منوچهر مرتضوی. �مقلدین شاهنامه در دوره مغول و تیموری و تاریخ منظوم شمس الدین کاشانی�. پرتال جامع علوم انسانی.
زندگی فردوسی بزرگ که غلام کسی نبود
برپایهٔ دیدگاه بیشترِ پژوهشگرانِ امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ ه‍. ق برابر با ۹۴۰ م، در روستای پاژ در شهرستان توس در خراسان دیده به جهان گشود. نظامی عروضی ( وفات ۵۶۰ ه‍. ق ) ، نخستین پژوهنده ای که دربارهٔ زندگی فردوسی جُستاری نوشته، زایش فردوسی را در روستای �باز� ( پاژ ) دانسته است.
امروزی این گمانه ها را بی پایه می دانند.
سال زایش فردوسی در ۳۲۹ ه‍. ق از آن جا دریافته شده، که وی در سه پاره از سروده هایش، به سنِّ خود اشاره کرده است. نخست در داستان �جنگ بزرگ کیخسرو� از تهیدستی خود در شصت و پنج سالگی می گوید و پس از آن می افزاید که در پنجاه و هشت سالگی و زمانی که جوانی را گذرانده بود، فریدون دوباره زنده شده و جهان را به دست گرفت که منظور وی، به تخت نشستن محمود است
کُنیهٔ وی �ابوالقاسم�، و تخلص و شهرتش �فردوسی� است، هیچ گونه آگاهی قطعی از نام و خانواده اش در دست نیست. در منابع گوناگون و در دیباچهٔ برخی نسخه های دست نویس شاهنامه، نام وی منصور، حسن یا احمد آمده و نام پدرش حسن، احمد یا علی و نام پدربزرگش شَرَفشاه یاد شده است. از میان این گفته های گوناگون، معتبرترین نامِ این شاعرِ ایرانی �ابوالقاسم فردوسی توسی� است. این که چرا شاعر تخلص فردوسی را برای خود گزیده است، روشن نیست. شاید این موضوع به دیدار وی با سلطان محمود غزنوی بازگردد. گویا سلطان محمود چنین لقبی به فردوسی داده و منظور وی مردی بوده که از بهشت آمده است.
پرورش و بالندگی
برپایهٔ اشاره های گذرای فردوسی، دانسته شده که او دهقان و دهقان زاده بوده است. دهقانان طبقه ای از زمین داران در دوران پیش از اسلام و سده های دوم و سوم هجری بودند که بیشتر برای نگاه بانی از جایگاهِ مالی و اجتماعیِ خود به اسلام گرویدند و ازهمین روی به رسوم و سنت های نیاکانی خود عشق می ورزیدند و در پاسداری از آن ها کوشش می کردند. فرزندان دهقانان با آداب و رسوم ایرانی پرورش می یافتند و نگهبانان سنت ها و فرهنگ ملی ایرانی بودند. دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او، نه خودِ شاعر سخنی گفته و نه در منابع کهن جز افسانه و خیال بافی چیزی به چشم می خورد. بااین حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی–فرهنگیِ شاهنامه، می توان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه خواندن و ژرف نگری در سروده ها و نوشتارهای پیشینیانِ خویش، سرمایهٔ کلانی را اندوخته، که بعدها دست مایهٔ او در سرایش شاهنامه شده است. کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. فردوسی در روزگار و شهری می زیست که داستان های کهن ایرانی مورد علاقهٔ همگان بود — همان گونه که خود در دیباچهٔ شاهنامه ستایش و آفرین گویی �کِهان� و �مِهان� را از ناموَرنامهٔ ابومنصوری و این که �جهان دل نِهاده برین داستان� را بازگفته است.
آموزش و دانش
از شاهنامه این گونه برداشت کرده اند که فردوسی با زبان و دیوان های شاعران عرب و نیز با زبان پَهلَوی آشنا بوده است. نلدکه بر این باور است که فردوسی دانشِ روزگارِ خود به ویژه دانش های دینی و فلسفی را به گونه ای رسمی و دانشورانه نیاموخته بود و در اندازهٔ یک فردِ باسواد و در سطحِ دانسته های عمومی از این دانش ها آگاهی داشته است و همچنین می گوید فردوسی پهلوی نمی دانست. در برابر این دیدگاه، حسن تقی زاده و شیرانی بر این باورند که فردوسی با دانش های روزگار خود آشنایی داشته؛ و بَدیعُالزَّمان فروزانفَر و احمد مهدوی دامغانی نیز باور دارند که فردوسی حتی در زمینهٔ شعر و نثرِ عرب دانش گسترده ای داشته است. اما دربارهٔ پهلوی دانستن فردوسی برخی پژوهشگران مانند سعید نفیسی، حبیب یغمایی و لازار، پهلوی دانیِ او را پذیرفته اند، اما برخی دیگر مانند نلدکه، محمدتقی بهار، شاپور شهبازی و جلال خالقی مطلق بر این باور نیستند. صفر عبدالله بر این باور است که فردوسی از نگاهِ واژه گزینی، پهلوی می دانسته است. اما به گفتهٔ خالقی مطلق، روی هم رفته، دربارهٔ عربی دانی و پهلوی دانی و آموخته های فردوسی می توان رأی نلدکه را پذیرفت. می توان گفت فردوسی عربی را آموخته بود، اما در نثر و نظم عرب چیره نبود. همچنین سختیِ پهلوی خوانی در دوران فردوسی، شیوهٔ نگارش آن بود. آن گونه که اگر نوشته ای برای او خوانده می شد، مفهوم آن را دریافت می کرد، اما خود پهلوی خوانی نمی دانست. به هرروی، در شاهنامه هیچ نشانه ای دربارهٔ پهلوی دانی فردوسی نیست. گاهی در شاهنامه نشانه هایی از دانش های ستاره شناسی و فلسفه و دانش های دیگر به چشم می خورد، اما نمی توان از آن ها چیرگیِ فردوسی بر این دانش ها را برداشت کرد. چیرگی فردوسی بر فرهنگ و تاریخ و آداب و آیین های ایران باستان و همچنین زبان پارسی بر کسی پوشیده نیست. اما این گونه دانش ها در گروه دانش های بنیادیِ آن روزگار جای نمی گرفت و امروزه هم به این دانش ها که در تاروپود شاهنامه تنیده شده اند، چندان بهایی داده نمی شود.
آغاز سرودنِ شاهنامه را برپایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری از زمان سی سالگیِ فردوسی می دانند، اما با نگریستن به تواناییِ فردوسی می توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز می سروده است و چه بسا سرودنِ بخش هایی از شاهنامه را در همان زمان و برپایهٔ داستان های کهنی که در داستان های گفتاریِ مردم جای داشته اند، آغاز کرده است. شاهنامه پرآوازه ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ ترین نوشته های ادبیات فارسی است. فردوسی هنگامی سرودن شاهنامه را آغاز کرد که زبان پارسی دری توانایی های بایسته را برای بیان موضوع های گوناگون یافته، اما هنوز در سراسر سرزمین های پارسی زبان به گونه ای یکدست و یکسان درنیامده بود؛ و در لهجهٔ هر شهر و ناحیه، واژه ها و تعبیرهای ویژه وجود داشت، و گردآورندگانِ کتاب مَسالِک و مَمالِک به برخی نکته ها در این زمینه اشاره کرده اند.
فردوسی داستان هایی را در روزگار منصور بن نوح، امیر سامانی، سروده بود. پس از آن در حدود سال ۳۷۰ ه‍. ق، در روزگار نوح دوم پسر منصور و پس از مرگ دقیقی، به نظم درآوردن متن شاهنامهٔ ابومنصوری را آغاز کرد. گمان می رود که دقیقی به دستور شاه سامانی کار نظم شاهنامه را آغاز کرده بود. ازاین رو، فردوسی برای دنبال کردنِ کار دقیقی، خواست تا به بخارا، پایتخت سامانیان، سفر کند تا هم فرمان ادامهٔ کار را از شاه سامانی ستاند و از پشتیبانی مالی او برخوردار شود و هم این که از نسخه ای از شاهنامهٔ منثورِ ابومنصور محمد بن عبدُالرَّزّاق — که به گمان نگاه داری شده در کتابخانهٔ دربار سامانی و مورد بهرهٔ دقیقی بود — بهره گیرد. اما پس از این که دوستی از همشهریانش — که در �پیشگفتار بایسنقری� محمد لشکری نام برده شده است — دست نویسی از این منبع را در دسترس او گذاشت، از این رأی برگشت و کار را در شهر خویش آغاز کرد. او در آغاز از پشتیبانی مالی اَمیرَکْ منصور، فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق بهره مند می شود. اما این دوران دیری نمی پاید و با کشته شدن منصور پایان می یابد.
او سرانجام شاهنامه را در سال ۳۸۴ ه‍. ق، سه سال پیش از برتخت نشستنِ محمود، به پایان رسانداین سال ها هم زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. روشن است که در ویرایشِ نخستین، ستایش محمود نبود و به گمانْ ستایش منصور بن ابومنصور، بیش از آنچه که اکنون هست، بوده و چه بسا که ویرایشِ نخست به نام امیرک منصور بوده باشد. فردوسی در سال ۳۹۴ ه‍. ق در شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کند، و ازاین رو دست به کارِ تدوینِ ویرایشِ تازه ای از شاهنامه شد. او در ویرایش دوم، بخش های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دومِ شاهنامه در ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ ه‍. ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م در هفتاد و یک سالگی فردوسی بوده است به گزارش عروضی، علی دِیلَم شاهنامه را در هفت دفتر نوشت و فردوسی به همراه بودُلَف آن را به دربار غزنه نزد سلطان محمود بُرد. در آن جا با کمک احمد بن حسن مِیمَندی، وزیر سلطان، شاهنامه به سلطان محمود پیشکش می شود. اما به خاطر بدگویی حسودان و باورِ مذهبیِ فردوسی، محمود شاهنامه را نمی پسندد و ارج نمی نهد و به جای پاداش نخستین شصت هزار دینار، پنجاه هزار درهم برای او در نظر می گیرند و سرانجام هم بیست هزار درهم بیشتر به فردوسی نمی دهند. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ کامیِ سراینده از اوضاع زمانه بوده است. برپایهٔ بیتی در هجوْنامه، فردوسی در سال هایی پس از سرایش شاهنامه، از سن خود دگربار یاد کرده و خود را هشتاد ساله خوانده استسال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در منابع کهن نیامده است. نخستین نوشته ای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده �پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری� است که سال ۴۱۶ ه‍. ق را آورده است. این دیباچه که امروزه بی پایه بودن نوشتارهای آن آشکار شده، از منبع دیگری یاد نکرده است. تذکره نویسانِ پسین، همین تاریخ را بازگو کرده اند. حمدالله مستوفی و فَصیحِ خوافی نیز همین رأی را دارند. بنا به گزارش نظامی عروضی، اگر داستان وزارت حسنک میکال به هنگام پشیمانی محمود از رفتارش با فردوسی و فرستادن پاداش درست باشد، سال ۴۱۶ ه‍. ق برای سال مرگ فردوسی درست تر پنداشته می شود.
منابع ها. Khaleghi - Motlagh, Jalal ( 1999 ) . "Ferdowsi, Abu'l - Qāsem i. Life". Encyclop�dia Iranica Retrieved 8 December 2016
آبشناسان، سعیده ( بهار و تابستان ۱۳۸۵ ) . �نادرست گفتن، درست نگفتن نیست! ( نیم نگاهی نقدگونه پیرامون نگاه احمد شاملو به اسطورهٔ ضحاک ) �. گوهران. تهران ( ۱۱–۱۲ ) : ۲۷۱–۲۹۳.
آل داود، سید علی ( ۱۳۶۹ ) . �ابن اسفندیار�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۲۳ - ۸.
آل داود، سید علی ( ۱۳۹۰ ) . �جیهانی، خاندان�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۹. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۶۳۲۶ - ۰۴ - ۷.
آیدنلو، سجاد ( تیر ۱۳۸۰ ) . �از آیین زروان تا شاهنامه�. کتاب ماه ادبیات و فلسفه. تهران ( ۴۵ ) : ۷۴–۷۷.
آیدنلو، سجاد ( پاییز ۱۳۸۶ ) . ��شاهنامه� ای ترین شعر غنایی�. پیک نور. تهران ( ۱۹ ) : ۱۲–۱۹.
احراری، ظاهر ( زمستان ۱۳۷۴ ) . �تاریخچهٔ مختصر تحقیق و نشر شاهنامهٔ حکیم ابوالقاسم فردوسی در تاجیکستان�. ایران شناخت. تهران ( ۱ ) : ۱۴۱–۱۵۲.
اسلامی ندوشن، محمدعلی ( فروردین ۱۳۵۳ ) . �ارزش های حماسی در شاهنامه/ مقایسه ای بین شاهنامهٔ فردوسی و ایلیاد هومر، تأثیر شاهنامه در فرهنگ و تمدن ایران�. هنر و مردم. تهران ( ۱۳۸ ) : ۱۶–۲۴.
افشار، ایرج ( ۱۳۹۰ ) . کتابشناسی فردوسی و شاهنامه ( از آغاز نوشته های پژوهشی تا سال ۱۳۸۵ ) . تهران: میراث مکتوب.
باستانی پاریزی، محمدابراهیم ( ۱۳۸۳ ) . شاهنامه آخرش خوش است. تهران: نشر علم. شابک ۹۶۴ - ۴۰۵ - ۳۶۸ - ۰.
براون، ادوارد ( ۱۳۸۶ ) . تاریخ ادبیات ایران. ج. ۲. ترجمهٔ غلامحسین صدری افشار. تهران: مروارید.
بیضایی، بهرام ( ۱۳۶۹ ) . دیباچه نوین شاهنامه. تهران: انتشارات روشنگران. شابک ۹۶۴ - ۵۵۱۲ - ۳۵ - ۲.
بیضایی، بهرام ( ۱۳۹۱ ) . هزارافسان کجاست؟. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
پروین گنابادی، بهرام ( ۱۳۸۵ ) . �تاریخ بلعمی�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۴. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۵۴ - ۸.
پزشک، منوچهر ( ۱۳۸۵ ) . �تاریخ سیستان�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۴. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۵۴ - ۸.
تقی زاده، حسن ( ۱۳۴۹ ) . فردوسی و شاهنامهٔ او. به کوشش حبیب یغمائی. تهران: انجمن آثار ملی.
جعفریان، رسول ( خرداد و تیر ۱۳۷۵ ) . �شعوبیگری و ضد شعوبیگری در ادبیات اسلامی�. آینهٔ پژوهش. تهران ( ۳۸ ) : ۱۹–۳۳.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله ( ۱۳۷۵ ) . تاریخ نیشابور ( الحاکم ) . ترجمهٔ محمد بن حسین خلیفهٔ نیشابوری. به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه.
خالقی مطلق، جلال ( آذر و اسفند ۱۳۸۶ ) . �ادای دین به فردوسی و شاهنامه ( متن سخنرانی دکتر جلال خالقی مطلق در جشن رونمایی شاهنامهٔ فردوسی ) �. بخارا. تهران ( ۶۴ ) : ۱۱۴–۱۲۰.
خالقی مطلق، جلال ( بهار ۱۳۷۰ ) . �جهان شناسی شاهنامه�. ایران شناسی. تهران ( ۹ ) : ۵۵–۷۰.
خالقی مطلق، جلال ( ۱۳۸۱ ) . سخن های دیرینه. به کوشش علی دهباشی. تهران: افکار. شابک ۹۶۴ - ۷۸۵۸ - ۰۹ - ۴.
خالقی مطلق، جلال ( ۱۳۹۱ ) . �شاهنامهٔ فردوسی�. در اسماعیل سعادت. دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی. ج. ۴. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۶۱۴۳ - ۲۱ - ۷.
خالقی مطلق، جلال ( ۱۳۹۱ ) . �فردوسی�. در اسماعیل سعادت. دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی. ج. ۴. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۶۱۴۳ - ۲۱ - ۷.
دبیرسیاقی، سیدمحمد ( ۱۳۴۲ ) . دقیقی و اشعار او. تهران: مؤسسهٔ مطبوعاتی و علمی.
دبیرسیاقی، سیدمحمد ( ۱۳۹۴ ) . زندگینامهٔ فردوسی و سرگذشت شاهنامه. تهران: قطره. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۳۴۱ - ۳۸۰ - ۴.
دستغیب، سید عبدالعلی ( آبان ۱۳۷۱ ) . �نقد و کتاب: فیلمنامه: دیباچهٔ نوین شاهنامه�. چیستا. تهران ( ۹۲ ) : ۲۵۹–۲۶۷.
دوستخواه، جلیل ( ۱۳۸۴ ) . شناخت نامهٔ فردوسی و شاهنامه. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی. شابک ۹۶۴ - ۳۷۹ - ۰۶۰ - ۶.
راوندی، مرتضی ( ۱۳۷۴ ) . تاریخ اجتماعی ایران. ج. ۸. تهران: نگاه.
رحمتی، محمدکاظم ( ۱۳۹۱ ) . �عتبی�. در اسماعیل سعادت. دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی. ج. ۴. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۶۱۴۳ - ۲۱ - ۷.
رضا، عنایت الله ( ۱۳۶۹ ) . �ابن خردادبه�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۲۳ - ۸.
رضازاده شفارودی، معصومه ( ۱۳۹۲ ) . �حدود العالم�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۲۰. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۶۳۲۶ - ۱۹ - ۱.
رضازاده لنگرودی، رضا ( ۱۳۶۸ ) . �ابن اثیر، ابوالحسن�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۲۲ - X.
ریاحی، محمدامین ( ۱۳۷۲ ) . سرچشمه های فردوسی شناسی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۴۲۶ - ۲۰۱ - ۲.
ریاحی، محمدامین ( ۱۳۷۵ ) . فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او. تهران: طرح نو. شابک ۹۶۴ - ۵۶۲۵ - ۳۸ - ۶.
زرین کوب، عبدالحسین ( ۱۳۵۵ ) . تاریخ ایران بعد از اسلام ( کتاب ) . تهران: امیرکبیر.
زمردی، حمیرا؛ مرشدی، هانیه ( پاییز ۱۳۸۹ ) . �بررسی تأثیر شاهنامه فردوسی بر آثار مهدی اخوان ثالث در حوزه سبک شناسی، روایات اساطیری و داستان پردازی�. بهار ادب. تهران ( ۹ ) : ۹۰–۷۱.
سادات ناصری، سیدحسن ( تیر و مرداد ۱۳۵۴ ) . �فردوسی و شاهنامه�. هنر و مردم. تهران ( ۱۵۳–۱۵۴ ) : ۴۸–۵۸.
سعدی، مصلح بن عبدالله ( ۱۳۸۰ ) . کلیات سعدی. به کوشش محمدعلی فروغی. تهران: نامک.
شاپور شهبازی، علیرضا ( ۱۳۹۰ ) . زندگی نامهٔ تحلیلی فردوسی. ترجمهٔ هایده مشایخ. تهران: هرمس.
صفا، ذبیح الله ( ۱۳۶۳ ) . حماسه سرایی در ایران. تهران: امیرکبیر.
صفا، ذبیح الله ( ۱۳۶۹ ) . تاریخ ادبیات در ایران. ج. ۱. تهران: فردوس.
عالم زاده، هادی ( ۱۳۶۹ ) . �ابن جوزی، ا بوالفرج�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۲۳ - ۸.
فاتحی نژاد، عنایت الله؛ خطیبی، ابوالفضل ( ۱۳۸۵ ) . �تجارب الامم�. در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۴. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۵۴ - ۸.
فرای، ریچارد ( ۱۳۹۴ ) . �سامانیان�. در ریچارد فرای. تاریخ ایران کمبریج. ج. ۴. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: امیرکبیر. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۰۰ - ۰۳۰۲ - ۲.
فروخ، عمر ( ۱۹۸۴ ) . تاریخ الأدب العربی. ج. ۳. بیروت: دارالعلم للملایین.
فرهودی، حسین ( زمستان ۱۳۶۶ ) . �عوامل ظهور فردوسی و حکمت وی�. ایران نامه. تهران ( ۲۲ ) : ۲۴۸–۲۵۸.
قائمی، فرزاد ( بهار ۱۳۹۲ ) . �بررسی تحلیلی نخستین مصراع شاهنامه در مطابقت با باورهای فلسفی باستان و حکمت خسروانی�. جستارهای ادبی. تهران ( ۱۸۰ ) : ۱–۲۶.
کاهن، کلود ( ۱۳۹۴ ) . �قبایل، شهرها و سازمان بندی اجتماعی�. در ریچارد فرای. تاریخ ایران کمبریج. ج. ۴. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: امیرکبیر. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۰۰ - ۰۳۰۲ - ۲.
کربن، هانری ( مهر ۱۳۸۹ ) . �از حماسه پهلوانی تا حماسه عرفانی ( ۱ ) ( تفسیر رساله عقل سرخ سهروردی ) �. اطلاعات حکمت و معرفت. تهران ( ۵۵ ) : ۴۶–۴۹.
کربن، هانری ( بهمن ۱۳۸۹ ) . �از حماسه پهلوانی تا حماسه عرفانی ( ۵ ) �. اطلاعات حکمت و معرفت. تهران ( ۵۹ ) : ۵۱–۵۳.
کربن، هانری ( ۱۳۹۳ ) . چشم اندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی. ج. ۲. ترجمهٔ انشاءالله رحمتی. تهران: سوفیا. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۹۰۹۷۷ - ۵ - ۳.
لازار، ژیلبر ( ۱۳۹۴ ) . �ظهور زبان فارسی نوین�. در ریچارد فرای. تاریخ ایران کمبریج. ج. ۴. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: امیرکبیر. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۰۰ - ۰۳۰۲ - ۲.
در نژاد سکاها زیر در پایین ترک سکاها منسوخ می کند
براساس پژوهش های ژنتیکی صورت گرفته بر اسکلت های باقی مانده از سکاها در منطقه سیبری، کشور روسیه، هاپلوگروپ بخش عمده مردان سکایی متعلق به هاپلوگروپ R1a - z93 است، که این هاپلوگروپ عموماً در مردمان هندواروپایی رایج بوده و طی مهاجرت آریایی ها پخش شده است. این هاپلوگروپ بیشتر در نواحی شرقی ایران رایج است.
منبع. https://indo - european. eu/2019/04/scytho - siberians - of - aldy - bel - and - sagly - of - haplogroup - r1a - z93 - q1b - l54 - and - n/
خوب نژاد ایلامیان که پان می گوید ترک هستند
طی سال های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸ در دانشگاه شهرکرد پژوهشی توسط سورنا فیروزی بر روی نمونه های استخوانی و دندانی از هفت تپه، چغامیش، دزفول و شوش و گورهای باستانی از دوران ایلام میانه در هزارهٔ دوم پیش از میلاد یعنی چهار هزار سال پیش انجام گرفت. در این پژوهش، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردمان آریایی مورد جستجو و بررسی قرار گرفت. در هر سه نمونهٔ دزفول و در سه مورد از پنج مورد نمونه های ایلامیان هفت تپه و نیز در یک نمونه از سیلکی ها با دیرینگی ۶٬۰۰۰ سال، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردم آریایی مشاهده شد. قرابتی میان این نمونه ها با نمونه های اشکانی محوطهٔ ولیران دماوند و همچنین چند نمونه از ارگ بم نیز دیده شد.
یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان
پژوهشگر ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ‏ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ‏ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ‏ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ‏ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ‏ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ‏ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ .
ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . .
ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ .
ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ‏ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ‏ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ.
با سپاس از استاد سورنا فیروزی
یه چیز جالب دیگر در واژه آقا یا آغا می گوید اصل واژه ایلامی است و ایلامیان آقا یا آغا می گویند ترک آکا می گویند
منبع. https://www. aparat. com/v/VJzOt

سفیر بریتانیا در دربار کریم زند ، نوشته زبان رسمی دربار زندیه تورکی بوده و همه مکاتبشون در موزه ها تورکی هس بعد ویرانشهرکی هذیان گو اومده میگه تورکان عثمانی افغانی زبان بودند !!!!!!!! حکومت زندیه حتی شرم داشت در دربارش زبان افغانی تکلم بشه چون زبان بربریت و عقب ماندگی هست و حتی برای تمدن و حکومت هم معادل نداره
...
[مشاهده متن کامل]

ویرانشهرکی یعنی همین ، توهمی که رژیم پهلوی برای شما کولی های مهاجر بدون تاریخ و بدون حکومت درست کرده .
.
همه شاعران جیره خور دربار امپراطوران بزرگ تورک لودن حتی حافظ که خودش تورک قشقایی بود و در دربار پادشاها تورک شیراز خدمت میکرد. فردوسی هم که غلام و شاعر روزمزد سلطان عالم محمود غزنوی بود و حماسه پهلوانان تورک رو به نظم کشید که پهلوی با هزار بیت جعلی تحریف کرد.
مولوی تورک میگه اصلم تورک است گرچه هندی گویم
انوری ابیوردی هم میگه :
تورک من ، ای من سگ هندوی تو
دورم از روی تو، دور از روی تو
.
تملق هنر شاعرانو غلامان هندی و پارسی در دربار امپراتوران تورک بود . نمونش همین ابیوردی که خودش رو سگ دربار تورک معرفی میکنه و #پارس میکرده
. اینم عکس بزرگترین امپراطوری که نه بلکه بزرگترین جعل جهان .

لق
پاسخ به آرش پارسی:
1 - نداشتن تاریخ و هویت گاهی انسان را کور و نافهم می نماید تا جاییکه بزرگترین امپراتوری جهان و شکوهش را نمی پذیرد و تا می تواند در مغز بیمار خود تخیلات واهی می پروراند .
2 - یک شعر ترکی از �گواهی� شاعر ترک قرن 16 میلادی که در دربار سلطان سلیم خدمت می نمود برای شناخت نگرش جهانیان و عثمانیها به ترکها :
...
[مشاهده متن کامل]

Ac�yib T�yifed�r kavm - i Etr�k ( kavm - i Etr�k: T�rk milleti )
Ey� yatlu ned�r itmezler idr�k
3 - این هم شعری از فضولی شاعر مشهور درباره ترکها:
Germ iken meclis i�re n�ş - � - n�ş
T�rk bed - mest olup mey itti hur�ş
4 - ترکها پس از حمله اعراب به ایران به عنوان غلام اعراب وارد سرزمین ایران بزرگ شدند .
5 - ترکها خود حرف ( ق ) و ( غ ) را نمی توانند تلفظ کنند و ( گ ) می خوانند .
6 - عثمانیها به زبان فارسی و عربی سخن می گفتند .
7 - زبان فارسی جزو زبانهای هندو اروپایی بوده و ریشه بیشتر واژه های جهان فارسی می باشد .

زبان ساسانیان ، سُریانی بوده و شاخه ای از عربی
.
فارِس بر وزن فاعل هم کلمه ای عربی است
.
پارس ربطی به فارس عربی نداره . . . پارسیان مهاجران هندی از گجرات هستند ولی فارِس ها سُریانی هستند
...
[مشاهده متن کامل]

.
هیچ افغانی زبانی در ایران حکومت نکرده غیر از محمود افغان ک اونم هفت سال بوده و نهایتا نادیر شاه تورک اوشار در تعقیب آریایی ها ، اون ها رو در بازار دهلی ، سرزمین مادریشون دار میزنه که حدود ۷۰۰ آریایی رو کشت
.
ساسانیان مکتوباتشون کلا عربی بوده و پایتختشون هم در عراق عرب زبان بوده و اسم بنای معروفشون هم مدائن بود نه چیزی غیر از این کلمه.
.
ورود لغات عربی به ایران به همین دوران برمیگرده نه لزوما بعد از اسلام
.
هر وقت برای حرف ق عربی و تورکی ، معادل داشتین اون وقت لق تورکی ، افغانی میشه چون در زبان دری ، حرف ق وجود نداره و به همین دلیله که افغانی زبان ها حرف ق رو به اشتباه به شکل غ تلفظ میکنند
در لغتنامه ها لق تورکی است.

پاسخ به جناب آرش پارسی:
1 - زبان پهلوی یا فارسی میانه در دوران ساسانیان کاربرد داشته و تکامل یافته زبان فارسی باستان می باشد .
2 - رضا شاه به دلیل ملی گرایی بجای میر پنج نام خانوادگی خود را به پهلوی تغییر داد .
...
[مشاهده متن کامل]

3 - پهلوان یعنی نسبت داده شده به پهلوی .
4 - در همین کشور آذربایجان کذایی چندین روستای زرتشتی وجود دارد که اوستایی می دانند .
5 - لق نیز واژه ای فارسی است و ترکها مانند چند هزار واژه دیگر از فارسی وام گرفته اند .

زبانی به اسم پهلوی وجود خارجی نداره
این زبان رو رژیم پهلوی به اسم خودش جعل کرده برای جعل هویت برای تحلیلی زبانان مهاجر گجراتی . جالب اینجاست که کلمات تورکی این زبان جعلی بسیاره و در واقع برای مصادره کلمات تورکی و زدن این کلمات برای اقلیت مهاجر تحلیلی زبان است. اگر این کلمات مال پهلوی بود باید در لهجه افراد دری زبان بیشتر دیده میشد نه در لهجه افراد تورک زبان.
...
[مشاهده متن کامل]

.
اوستا هم مربوط به شرق هنده که هیچ ربطی به جغرافیای سیاسی کشور ما نداره و توسط کمپانی هند شرقی در ایران ترویج شده
.
حتی یک شعر و کتاب و غیره به زبان موهوم پهلوی وجود نداره و هر شخصی که مدعی وجود این زبانه از جمله سایت ویکی پهلویا نهایتا میگه کتاب های پهلوی زبان نابود شده اند !!!!! که این آسان ترین راه برای ادعای واهی است.
.
لاقلاماق در زبان تورکی یعنی تکان خوردن
لاقلداماق هم یعنی تکان دادن
کسی که کمترین آشنایی به زبان تورکی داشته باشه میفهمه ک این کلمه تورکیه که اکثر تحلیلی زبان های این سایت تا جایی ک دیده ایم کمترین آشنایی با زبان تورکی با لهجه ساکایی در روسیه تا لهجه مجارستانی و استانبولی در اروپا ندارن.
در زبان دری حرف ق وجود نداره و واضحه ک مدعیان دری بودن کلمه لق چیزی جز تعصب در مغز ندارند
.
اذ جعل الذین کفرو فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه . . . سوره فتح

واژه ی عامیانه ی " لق" که درست تر این است که به ریخت [لغ] نوشته شود درواقع کوتاه شده واژه ی [لَغز]از کارواژه ی پارسی "لغزیدن" است به چم [از جا دررفتن، شُل شدن].
نویسه ی واج /غ/ در زبان اوستایی و پهلوی به این گونه بوده است: /𐬖/
...
[مشاهده متن کامل]

که در واژه هایی مانند بَغَ ( 𐬠𐬀𐬖𐬀 ) ، مُغ ( 𐬨𐬊𐬖 ) و. . . دیده می شود.
-
کارواژه های پارسی پایان یافته به [یدن] در پارسی فراوانند مانند پوشیدن، روییدن، کوشیدن، شنیدن، خریدن، غلتیدن، تپیدن، غُریدن، چیدن، چریدن، جویدن، دویدن، پریدن، زاییدن، چرخیدن، گردیدن، بریدن، غیژیدن=خزیدن و. . .
همانا پسوند یدن برای آوایش ساده تر برخی کارواژه ها به کار گیری شده و نشانه ی برساخته بودن آن کارواژه نیست برای نمونه پوشیدن باید پوشتن، یا کوشیدن باید کوشتن می بود مانند گردیدن که به ریخت گشتن نیز هست و. . . ولی از برای ساده شدن آوایش در اینگونه کارواژه ها پسوند یدن به کار رفته است.
بنابراین کارواژه هایی مانند لغزیدن، آشامیدن، کشیدن، ترسیدن و. . نیز در همین دسته بندی جای گرفته و پارسی اند.
_ - _ - _
بودنِ بُنِ کارواژه های زبانهای ایرانی در ترکی چیز شگفتی نیست که اگر نبود مایه ی شگفتی بود چراکه مردم آذربایگان به گفته ی گواهان و اسناد تاریخی تا حدود چهارصد سال پیش پهلوی زبان بودند و واژگان فراوانی را در گذار از پهلوی به ترکی درون زبان نوآمده نموده اند که برخی از آنها با چسبیدن یک پسوند ماق، در زبان ترکی کارواژه ساخته اند.

واژه لق
معادل ابجد 130
تعداد حروف 2
تلفظ laq[q]
نقش دستوری بن حال
ترکیب ( صفت ) [عامیانه]
مختصات ( لَ ) ( ص . )
آواشناسی laq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه لاق
معادل ابجد 131
تعداد حروف 3
مختصات
( ص . ) ( عا. )
واژه ی لق از ریشه ی واژه لاق و خود واژه ی از ریشه ی واژه لاف پارسی است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
لغت نامه دهخدا
از لافیدن. خودستائی به دروغ. به تازی صلف بود و به پارسی خویشتن ستودن. ( لغت نامه اسدی ) . صَلف. ( دهار ) . تصلّف. دعوی باطل. گزاف. ( دهار ) . تیه. ( منتهی الارب ) . کلام فضول و عبارت گشاده و خویشتن ستائی و خودنمائی باشد. ( برهان ) . سخن زیاده از حد و دعوی بی اصل و با لفظ زدن و پیمودن مستعمل است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
ریشه های دیگر واژهٔ لاف ز زبان پروتوایرانی ، هم خانواده پشتو لودل ( praise, "to say, to say" ) و سانسکریت लपति ( لاپاتی، �"The buzz"� )
منابع ها.
هورن، پل ( 1893 ) Grundriss der neupersischen Etymologie ( به آلمانی ) ، استراسبورگ: K. J. تروبنر، صفحه 212
دهخدا، علی اکبر ( 1931 - ) مؤسسه لغت نامه دهخدا، مصحح، لغت نامه دهخدا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

لق کلمه ای تورکی است.
در زبان دری و حتی زبان فارسی منتسب به هخامنشیان هیچ کاراکتری برای نمایش حرف ق وجود ندارد و کلمات واجد این حرف اگر عربی نباشند تورکی اند
این کلمه در لغتنامه ها تورکی معرفی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

اصل این کلمه در زبان تورکی آزربایجانی لاق یا لاخ و در تورکی استانبولی لاک است.
لخشیدن نیز از لاخشاماق کپی شده است. مصادر منتهی به یدن مثل قورخیدن ( از قورخماق ) و لخشیدن ( از لاخشاماق ) و آشامیدن ( از آشاماق یعنی آش خوردن ) و چاپیدن ( از چاپماق ) و قاپیدن ( از قاپماق ) و مکیدن ( از اَمَک یعنی پستان ) ، کشیدن ( از چکمک که به صورت کچ وارد دری شده و کچیدن و کشیدن شده ) و ترسیدن ( از دَرسینمک به همین معنا ) جعلی بوده و اصالت ندارند

لق
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
برخی کاربران گفتن که این واژه ترکی است که نادرست است واژه لاق یا لاخ از واژه پارسی لَخت به معنای سست آمده مثل موی لخت به گمان من واژه لخ کوتاه شده واژه لَخت می باشد که به مرور همانند دیگر واژگان خ به ق تبدیل شده و کلمه لق درست شده و اینکه برابر لخ یا لق در ترکی سیلکی هست
در خراسان رضوی هم به لُخت لَق می گویند .
البته به چیزی که سست و شل باشه هم می گویند لَق است.
در گویش شهرستان رفسنجان معنی لُخت هم داره
مثلا در آرایشگاه برای اینکه بگن زیاد کوتاه نکن میگن لق نشه دیگه
لق از لخلماخیا لاق اولماق ترکی اومدی یعنی تکون خوردن
فاز بعضی دوستان که در مقابل فهم مقاومت میکنن چیه
خود لغت نامه نوشته فارسی نیست
😐
لاقیلداماق=تکون خوردن
لاقیدلداتماق=تکون دادن
لاق یا لاخ به معنی تکون خوردن در ترکی هست
لق=لاق یا لاغ واژه ای ترکی از مصدر لاقلاماق = تکان خوردن
لاق یعنی شل، تکان خورنده، نااستوار
به فتح ل. شل و سست به گویش کازرونی ( ع. ش )
به کسر ل. آدم بی ادب و سبک سر و فضول به گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس