دو لفچه چو دو آستن مرد حجازی
دو منخره دو تیره چه سیصد بازی.
( منسوب به منوچهری ).
دندان چو صدف کرده دهان معدن لؤلؤوز لفچه بیفشانده بسی لؤلؤ شهوار.
( منسوب به منوچهری ).
|| گوشت بی استخوان. ( برهان ) : بیاورد خوان زیرک هوشمند
بر آن لفچه های سر گوسفند.
نظامی.
سر زنگیان را درآرد به بندخورد چون سر و لفچه گوسفند.
نظامی.
|| کله بریان کرده. ( برهان ).