لفح
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَلْفَحُ: می سوزاند(لفح : مسمومیت جلدی که پوست صورت را خراب میکند )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. گویند: «لَفَحَتْهُ النَّارُ» یعنی آتش او را سوزاند (قاموس) در اقرب از اصمعی نقل شده باد گرمی که به کسی برسد لفح است و باد خنک نفح. و از ابن اعرابی نقل کرده: «اَللَّفْحُ لِکُلِّ حَرٍّ وَالنَّفْحُ لِکُلِّ بارِدٍ» معنی آیه: میزند آتش به چهره هایشان و آنها در آتش زشت منظرانند (نعوذباللَّه) این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. گویند: «لَفَحَتْهُ النَّارُ» یعنی آتش او را سوزاند (قاموس) در اقرب از اصمعی نقل شده باد گرمی که به کسی برسد لفح است و باد خنک نفح. و از ابن اعرابی نقل کرده: «اَللَّفْحُ لِکُلِّ حَرٍّ وَالنَّفْحُ لِکُلِّ بارِدٍ» معنی آیه: میزند آتش به چهره هایشان و آنها در آتش زشت منظرانند (نعوذباللَّه) این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.
wikialkb: ریشه_لفح
پیشنهاد کاربران
بمعنی له له زدن . این واژه دربین مردم برای بیان احساس سوزش وحالت ناراحتی که دراثرگرمای زیاد وتشنگی ایجاد می شودبکارمی رود .