لفت دادن. [ ل ِ دَ ] ( مص مرکب ) بهم زدن. زیر و رو کردن. جنبانیدن از جای خود: انگورها را لفتش مده غُجمه مِرَه ؛ یعنی زیر و رو مکن و مجنبان انگورها را که حبه حبه خواهد شد و حبه ها از خوشه ها جدا میشود ( به لهجه خراسانی ). || لفت دادن کاری یا سخنی یا چیزی را؛ بی فایدتی و علتی به درازا کشیدن آن. بیش از حد لزوم از آن گفتن. اغراق در امری درآوردن. بیش از آنچه هست نمودن. رجوع به لفت و لعاب دادن و لفتش دادن شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- بهم زدن زیرو رو کردن جنبانیدن از جای خود : انگورها را لفتش بده ... ۲- بیهوده طول و تفصیل دادن ( کاری را ) مماطله .
فرهنگ معین
(لِ. دَ ) (مص م . ) (عا. ) طول دادن کاری .
واژه نامه بختیاریکا
پاسِر پاسِر کردن؛ پَنگه پنگه کِردِن
پیشنهاد کاربران
She left the group. از گروه لفت داد ( گروه را ترک کرد ) . بای! من لفت می دم. Bye! I'm leaving. . .