لفاء

لغت نامه دهخدا

لفاء. [ ل َ ] ( ع مص ) لَف ْء. رجوع به لَف ْء شود.

لفاء. [ ل َ ] ( ع اِ ) خاک. || چیز اندک. چیزی اندک و خسیس. هر چیزی اندک. || هیچکاره خوار و حقیر داشته. یقال : رضی من الوفاء باللفاء؛ ای من حقه الوافی بالقلیل. ( منتهی الارب ). مقابل وفاء. ( مهذب الاسماء ). || رخت و متاع بر زمین افتاده. ( منتهی الارب ).

لفاء. [ ل َف ْ فا ] ( ع ص ) زن بزرگ ران کلان سرین آکنده گوشت. ( منتهی الارب ). آن زن که رانهاو ساقهای دست وی بزرگ بود. ( مهذب الاسماء ). || ران سطبر. منه : فخذان لفاوان. ( منتهی الارب ). فخذٌ لفاء؛ رانی گوشتین. ( مهذب الاسماء ). || دختر فربه. ج ، لف . || درختستان پیچیده شاخ. ( منتهی الارب ). بستانی بسیاردرخت. ( مهذب الاسماء ).

پیشنهاد کاربران