لف ء. [ ل َف ْءْ ] ( ع مص ) لفاء. بازکردن پوست آن را و برهنه نمودن و بازگشادن. || بازکردن باد ابر را از هوا. || بازکردن گوشت از استخوان. ( منتهی الارب ). گوشت از استخوان و پوست از چوب بازکردن. ( تاج المصادر ). || به عصا زدن. || زدن. || برگردانیدن و مایل کردن از رأی کسی را. || غیبت کردن. || دادن حق کسی را. || باقی ماندن. لَفِی َٔ؛ باقی ماند. ( منتهی الارب ). لفی الشی و لفاً؛ بقی َ. ( اقرب الموارد ).