لغم.[ ل َ غ َ ] ( اِ ) لگام. ( شعوری ). رجوع به لغام شود.
لغم. [ ل َ غ َ ] ( ع اِمص ) سخت تفتگی و بی آرامی. ( منتهی الارب ).
لغم. [ ل َ ] ( ع مص ) کفک انداختن شتر از دهان. || خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد :
کریم سانخ آن است بی شک و شبهت
کریم سونخ او بی دغا و لغم و زنخ.
سوزنی.