لغت نامه دهخدا
لغاز. [ ل ُ ] ( اِ ) خرده. عیب.( ظاهراً خود کلمه فارسی است یا شکسته لغز عرب ).
لغاز. [ ل َغ ْ غا ] ( ع ص ) رجل لغاز؛ مرد نیک عیب کننده مردم را. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
رجل لغاز مرد نیک عیب کننده مردم را .
فرهنگ معین
(لُ ) [ ازع . ] (اِ. ) (عا. ) ۱ - عیب ، خرده . ۲ - به کنایه از کسی بد گفتن .
گویش مازنی
مترادف ها
لب، گونه، لغاز
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
لغاز جمع کلمات از اعمال منفی یک فرد در حین دعوی و پرخاش گری بدون اینکه نامی از طرف ببرد و در بیشتر اوقات فعل منکر را هم نمی گوید ولی مانند چیستان و معما و یالغز چنان حرکات آن فعل منکر را با حرکات پانتومیم
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
نمایشی یا بیان مو به مو عارضه و منکر گذشته را بدون اینکه نامی از شخص مورد نظر ببردمو بمو بیان میکند که بیشتر اوقات شخص نکیر صریح اقرار به بزه میکند و میگوید لغاز و در پرده نگو آن فعل در چند سال پیش از روی فلان خصومت بوده. و همه هم میدانند میخواهیخودم روز نامه کنم و یا عذری برای تبرئه خود در انظارمی آورد و یا بزه انتسابی را بگردن یکی از نزدیکان طرف دعوی و یا جریحا تجاهر به آن فعل میکند و میگوید شاید فردا با خانواده تو ان عمل شنیعرا تکرار کنم چون من مثل تو نشسته ام و بر سنگ سفید پهن نکرده ام