لعوق
لغت نامه دهخدا
لعوق. [ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) لیسیدنی. || داروی لیسیدنی. ( منتهی الارب ). آنچه بلیسند از داروها. دارو که بلیسند. ( مهذب الاسماء ). هر چیز آبدار باقوام مثل فالوذج ها، یعنی حلواهای رقیق که به انگشت یا ملعقه کم کم بلیسند. ج ، لعوقات. کل ما یلعق من دواء او عسل او غیرهما. ( از سرّ الاَّداب ثعالبی ). به معنی انگشت پیچ است که از معجون رقیق تر باشد. داروی رقیق که لیسیده شود. ( غیاث ). جوشانده و منضجی از داروهای ملطف که کم کم و به تدریج و جرعه جرعه آشامند. انطاکی در تذکره گوید: هو طریقة مبتدعة مستخرجة من المعاجین و الاشربة فمن الاول وضع العقاقیر بجرمها و من الثانی المیوعة و لم ارها فی القراباذین الیونانی و لکن قال جبریل بن بختیشوع انهاصناعة جالینوس ، و اﷲ اعلم. ( تذکره ضریر انطاکی ).
فرهنگ فارسی
کم خرد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (طب قدیم ) داروی لیسیدنی.
۳. کمترین مقدار غذا.
پیشنهاد کاربران
لعوق[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی انگشت پیچ است که از معجون رقیق تر باشد.