لعو

لغت نامه دهخدا

لعو. [ ل َع ْوْ ] ( ع ص ) بدخوی. || فرومایه بی مروت. || نیک آزمند و حریص. || مرد تیزشهوت. ج ، لعاء. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) حرص. || تیزی شهوت.

فرهنگ فارسی

بد خوی . یا فرومایه بی مروت

پیشنهاد کاربران

لَعو در مازندران چم آوای بد و سرسام آور را دارد.
نمونه :
سَ
سَگِ واری لَعو کِنِه.
مانند سگ سرو صدا میکند.

بپرس