لعنت گفتن

لغت نامه دهخدا

لعنت گفتن. [ ل َ ن َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) ( ... کسی را )، لعنت کردن :
نباید برسم بد آیین نهاد
که گویند لعنت بر آن کاین نهاد.
سعدی.
چو دینارش ندادم لعنتم گفت
که شرم از روی مردانت چو زن باد.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) لعنت گفتن کسی را . ۱- لعنت کردن . ۲- بد گفتن ناسزا گفتن : چو دینارش ندادم لعنتم گفت که شرم از روی مردانت چو زن باد . ( سعدی لغ. )

پیشنهاد کاربران

بپرس