لعل قبا

لغت نامه دهخدا

لعل قبا. [ ل َ ق َ ] ( ص مرکب ) دارای قبای لعل رنگ. دارای قبای سرخ :
ترا میان سران کی رسد کله داری
ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا.
خاقانی.
چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم
تا ز خون جگرش لعل قبا آرایم.
خاقانی.
بس کز آتش سری و بادکلاهی فلک
برسر خاک ز خون لعل قبائید همه.
خاقانی.
سرخ سواری به ادب پیش او
لعل قبایی ظفراندیش او.
نظامی.
صاحب برهان و هم آنندراج آرند: لعل قبا معروف است که به او جامه قرمزی باشد و کنایه از خون هم هست که به عربی دم گویند و کنایه از جگر باشد و شراب انگوری لعلی را نیز گویند، چنانکه ازبنگ ، سبزقبا.

فرهنگ فارسی

۱- دارای قبایی برنگ لعل دارندئ قبای سرخ : بس کز آتش سری وباد کلاهی فلک بر سر خاک ز خون لعل قبایید همه . ( خاقانی . سج. ۲ ) ۴٠۹- خون دم .۳- جگر : سرخ سواری بادب پیش او لعل قبایی ظفر اندیش او . ( مخزن الاسرار. چا. ۳ ص ۴ ) ۵۱- شراب انگوری .
دارای قبای لعل رنگ سرخ . دارای قبای سرخ .

پیشنهاد کاربران

بپرس