لعس

لغت نامه دهخدا

لعس. [ ل َ ] ( ع مص ) گزیدن به دندان. ( منتهی الارب ).

لعس. [ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( از معجم البلدان ).

لعس. [ ل َ ع َ ] ( ع اِ ) سرخی لب که به سیاهی زند. ( منتهی الارب ). سیاه لبان که لب ایشان از غایت سرخی به سیاهی زند. ( منتخب اللغات ). || سیاهی لب که نیکو نماید. ( منتهی الارب ).

لعس. [ ل َ ع َ ] ( ع مص ) سیاهی آمیز شدن. ( منتهی الارب ).

لعس.[ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ العس و لعساء. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جمع العس لعسا

پیشنهاد کاربران

بپرس