ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی ، نه از روی مجاز.
خیام.
مجمره گردان شمال ، مروحه زن شاخ بیدلعبت باز آسمان ، زوبین افکن شهاب.
خاقانی.
بازگشتند لعبتان از نازخیره گشته ز چرخ لعبت باز.
نظامی.
رخ چون لعبتش دردلنوازی به لعبت باز خود میکرد بازی.
نظامی.
دو لعبت باز را بی پرده کردندره سرمه به میل آزرده کردند.
نظامی.
لعبت بازی پس این پرده هست گرنه بر او اینهمه لعبت که بست ؟
نظامی.
در اندیشه که لعبت باز گردون چه بازی آردش زآن پرده بیرون.
نظامی.
دگر ره چرخ لعبت باز دستی به بازی برد با لعبت پرستی.
نظامی.
بازی آموز لعبتان طرازاز پس پرده گشت لعبت باز.
نظامی.
لعبتان آمدند عشرت سازآسمان بازگشت لعبت باز.
نظامی.
چو لعبت باز شب پنهان کند رازمن اندر پرده چون لعبت شوم باز.
نظامی.
شش هزار اوستاد دستان سازمطرب و پای کوب و لعبت باز.
نظامی.
هر شب ز عشق روی تواین چشم لعبت بازمن
در خون نشیند تا کند
چون روز روشن راز من.
اوحدی.
همچو لعبت به تار لعبت بازخلق در پیچ و تاب رشته اوست.
حکیم حاذق گیلانی ( از آنندراج ).
مشو حیران لعبتهای صورتخانه گردون به لعبت باز بنگر کز پس چادر کند بازی.
بیدل ( از آنندراج ).