لطف اﷲ نیشابوری
لغت نامه دهخدا
حجاب ره آمد جهان و مدارش
الا تا نیفتی ز ره برمدارش
به باد دی و تاب تیرش نیرزد
نعیم خزان و نسیم بهارش
نه با راحت وصل او رنج هجرش
نه با نوش خرمای او نیش خارش
رخ دل ز معشوق دنیا بگردان
مکن منتظر دیده در انتظارش
که هست و بود روز و شب کشته کشته
به هر گوشه همچون تو عاشق هزارش
چه بینی یکی گنده پیری جوان طبع
اگر درکشی چادرش از عذارش
که دل بردن و بیوفائی است خویَش
جگر خوردن و جانگدازی است کارش
نماند ز دستان این زال ایمن
تنی گر بود زور اسفندیارش
کنار از میان تو آن روز گیرد
که خواهی بگیری میان در کنارش
کسی را که او معتبر کرد روزی
به روز دگر کردبی اعتبارش
چو میجویدت رنج ، راحت مجویش
چو میداردت خوار، عزّت مدارش
به دنیای دون مرد بی دین کند فخر
دل مرد دین را ز دنیاست عارش
به کار خداوند مشکل تواند
توجه نمودن خداوندگارش
صد اقداح نوشین نوشش نیرزد
به یک جرعه زهر ناخوشگوارش
خنک آنکه شادان وغمگین ندارد
دل از بود و نابود ناپایدارش
بپرهیزد او از متاعی که نبود
قبول خردمند پرهیزگارش
قبول خرد گر بدی رد نکردی
شه اولیا صاحب ذوالفقارش.
( مجمعالفصحا ص 29 ج 2 ) ( ریاض العارفین ص 129 ) ( قاموس الاعلام ترکی ) ( حاشیه تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 549 ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید