لطح

لغت نامه دهخدا

لطح. [ ل َ ] ( ع مص ) به شکم کف دست زدن کسی را. به کف دست بر پشت کسی زدن نرم نرم. و فی الحدیث : فجعل یلطح افخاذنا بیدیه ؛ ای یضرب الضرب اللین. ( منتهی الارب ). دست نرم بر چیزی زدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || بر زمین زدن کسی را. ( از منتهی الارب ). || بر زمین زدن چیزی را. ( منتخب اللغات ). || لطخ. چون چیزی خشک شده خراشیده شود و اثرش باقی نماند. ( منتهی الارب ). اذا جف و حُک و لم یبق له اثر. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس