لطایف
/latAyef/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع لطیفه : ۱- چیزهای نیکو و نغز : ابوالمظفر رئیس غزنین - نایب پدرش خواجه علی - به پروان پیش آمد با بسیار خوردنیهای غریب و لطایف . ۲- گفتارهای نرم و مطبوع : رسول آنجا رسید و پیغامها بر وجه نیک بگزارد و لطایف بحدی بکار آورد تا آن قوم را بخوابی فرو کرد . ۳- دقایق نکات باریک : ابوالفضل در لطایف ادب بارع تر بود .
جمع لطیفه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
شوخی، بذله، لطایف، هزلیات، فکاهیات، مطایبات، شوخی های خارج از نزاکت
پیشنهاد کاربران
جمع لطیفه، نکته های دقیق و ظریف، دقایق، مطلب نیکو، گفتار نغز، نکته باریک، سخنان نرم و دلپذیر
در پارسی " نغزها " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .