لطاط

لغت نامه دهخدا

لطاط. [ ل َ ] ( ع اِ ) خشک سال سخت که در آن دهش و عطا یکجا فراموش کنند. ( منتهی الارب ). || آن دایره که در پیشانی اسب بود. ( مهذب الاسماء ).

لطاط. [ ل َ ] ( ع اِ ) کرانه سر کوه برآمده. ( منتهی الارب ). || نیزه کوتاه. ( مهذب الاسماء ).

لطاط. [ ل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ لَطّ. ( منتهی الارب ).

لطاط. [ل ِ ] ( اِخ ) راهی است در عرض جبل. عمرانی گوید: لطاطکناره نهری است یا رودی است. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس