لصص. [ ل َ ص َ ] ( ع مص ) لصاص. لصوص. لصوصة. لصوصیة. دزدیدن. || با هم نزدیک شدن هر دو دوش. ( منتهی الارب ). شانه ها به هم نزدیک شدن. ( منتخب اللغات ). || قریب و متصل گردیدن دندان با هم. ( منتهی الارب ). دندانها به هم نزدیک شدن. ( منتخب اللغات ). || منضم گشتن دو آرنج اسب در بر سوی سینه یا بر سینه. ( منتهی الارب ).