لصاف
لغت نامه دهخدا
لصاف. [ ل َ ف ِ ] ( اِخ ) ابوعبید سکونی گوید: آبی است نزدیک شرج و ناظرة و آن از آبهای ایاد قدیم است. ( از معجم البلدان ).
لصاف. [ ل َ ف ِ ] ( اِخ ) نام دو آب است به ناحیت شواجن در دیار ضبة. ( از معجم البلدان ).
پیشنهاد کاربران
ظاهرا نام پرنده ای است
قد کنتُ أحسِبُکُم أُسُودَ خَفیَّةٍ فإذا لِصافُ یَبیضُ فیه الحُمَّرُ
قد کنتُ أحسِبُکُم أُسُودَ خَفیَّةٍ فإذا لِصافُ یَبیضُ فیه الحُمَّرُ