لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
غازیان. ( اِ ) جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق میشود : اندر وی [قالیقله ] غازیانند بنوبت از هر جایی. ( حدود العالم ) . غازیان ماوراءالنهر و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. ( تاریخ بیهقی ) . چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت علی تکین بخارا را به غازیان سپرد. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
ساق چون تیر غازیان به قیاس
گوش خنجر کشیده چون الماس.
نظامی.
|| بازیگران :
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند.
خاقانی.
ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو
چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است.
خاقانی.
... [مشاهده متن کامل]
ساق چون تیر غازیان به قیاس
گوش خنجر کشیده چون الماس.
نظامی.
|| بازیگران :
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند.
خاقانی.
ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو
چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است.
خاقانی.