چهل سال پس از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، در سال ۶۵۳ ه. ق ( ۱۲۵۵ میلادی ) مغولان بار دیگر در سپاهی به دستور منگوقاآن حاکم جدید امپراتوری مغول و به رهبری هلاکو به ایران آمدند. اما اینان با سپاه پیشین یعنی سپاه چنگیز، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشی گری عهد چنگیز، به مراتب معتدل تر و مجرب تر به نظر می رسیدند. لشکرکشی هلاکو برخلاف چنگیز، با طرح و نقشه ای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پل ها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت بغداد و اسماعیلیه ضرورت دارد و آن ها می بایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی نقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبهٔ مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آن ها در ایران به شمار می آمدند، از بین بردارد.
... [مشاهده متن کامل]
افراد غیرمغول از جمله چینی یا ختایی نیز، به خصوص در نقش سازندگان ادوات محاصره، در این سپاه ۸۰ هزار نفری حضور داشتند. مادر هولاکو سرقویتی بیگی زنی مسیحی بود و همسرش دوقوز خاتون نیز به مذهب نسطوری ( مسیحی ) ایمان داشت. کسانی که در این حمله به هلاکو کمک می کردند یکی اتباع مسلمان مغول بودند که خواهان برافتادن اسماعیلیه بودند و دیگر ارمنی ها بودند که به علت اختلافات مذهبی با مسلمانان تابع خلفای عباسی مایل بودند که هلاکو بغداد را بگیرد و مسلمانان مصر و شام را نیز که با عیسویان صلیبی جهاد می کردند شکست داده و اسلام را براندازد. به همین علت در حمله به ایران بسیاری از لشکر هولاکو از مسیحیان مغول تشکیل شده بود.
هلاکو در سال ۶۵۳ ه. ق به سمرقند رسید و با وعده اینکه به سرزمین فرمانروایان محلی آسیبی نرساند از آنان می خواست تا تسلیم شوند. به این مناسبت امیران بسیاری از عراق عجم، فارس، آذربایجان، اران، شیروان نزد وی آمدند. فرقه اسماعیلیه نیز دعوت به تسلیم شدند اما در این زمان رکن الدین خورشاه آخرین خداوند الموت مذاکره با هلاکو را رد کرد، درحالی که گروه دیگری از اسماعیلیه به هولاکو پیوستند.
فعالیت اسماعیلیان تقریباً مقارن پیدایش سامانیان شکل گرفت. اوج فعالیت آن ها در عهد سلجوقیان بود که در آن مدت برای براندازی حکومت و خلافت می کوشیدند و از حربهٔ وحشت و ترور و ایجاد ناامنی به عنوان وسیله ای برای ایجاد اغتشاش و هرج و مرج سیاسی استفاده می کردند. قلعه الموت در قزوین مرکز قدرت رهبران اسماعیلیه بود و کیاهای الموت خداوندان الموت خوانده می شدند. پس از مرگ حسن صباح اسماعیلیه با تسخیر، خرید یا بنای قلعه های متعدد دیگر، قدرت خود را افزایش دادند. قتل های سیاسی و ترورهای زیادی به دست اسماعیلیان انجام می شد، قتل خواجه نظام الملک وزیر مقتدر سلجوقی، قتل دو خلیفهٔ عباسی مسترشد ( ۵۲۹ ه. ق ) و پسرش راشد ( ۵۳۲ ه. ق ) و نیز قتل معین الدین وزیر سلجوقی در سال ۵۲۱ ه. ق از جملهٔ این ترورها بود. سلجوقیان بارها سعی در محاصرهٔ الموت یا قلع و قمع اسماعیلیه کردند و تقریباً هرگز توفیقی نصیب آن ها نشد. در زمان حمله چنگیز، جلال الدین حسن خداوند الموت بود او کوشید تا نسبت به چنگیزخان که در دنبال محمد خوارزمشاه به خراسان می آمد، اظهار متابعت نماید تا الموت را از تعرض مغول حفظ کند. ظاهراً در انجام خواست خود موفق شده بود و قلعه را در این هنگام از هجوم قوم مغول ایمن نگه داشته بود. در مقابل، سیاست جانشین وی علاءالدین محمد مبارزه با مغولان بود. وی در شرایط مشکوکی به قتل رسید و جانشین جوانش رکن الدین خورشاه از مقابله با مغولان دوری می جست.

... [مشاهده متن کامل]
افراد غیرمغول از جمله چینی یا ختایی نیز، به خصوص در نقش سازندگان ادوات محاصره، در این سپاه ۸۰ هزار نفری حضور داشتند. مادر هولاکو سرقویتی بیگی زنی مسیحی بود و همسرش دوقوز خاتون نیز به مذهب نسطوری ( مسیحی ) ایمان داشت. کسانی که در این حمله به هلاکو کمک می کردند یکی اتباع مسلمان مغول بودند که خواهان برافتادن اسماعیلیه بودند و دیگر ارمنی ها بودند که به علت اختلافات مذهبی با مسلمانان تابع خلفای عباسی مایل بودند که هلاکو بغداد را بگیرد و مسلمانان مصر و شام را نیز که با عیسویان صلیبی جهاد می کردند شکست داده و اسلام را براندازد. به همین علت در حمله به ایران بسیاری از لشکر هولاکو از مسیحیان مغول تشکیل شده بود.
هلاکو در سال ۶۵۳ ه. ق به سمرقند رسید و با وعده اینکه به سرزمین فرمانروایان محلی آسیبی نرساند از آنان می خواست تا تسلیم شوند. به این مناسبت امیران بسیاری از عراق عجم، فارس، آذربایجان، اران، شیروان نزد وی آمدند. فرقه اسماعیلیه نیز دعوت به تسلیم شدند اما در این زمان رکن الدین خورشاه آخرین خداوند الموت مذاکره با هلاکو را رد کرد، درحالی که گروه دیگری از اسماعیلیه به هولاکو پیوستند.
فعالیت اسماعیلیان تقریباً مقارن پیدایش سامانیان شکل گرفت. اوج فعالیت آن ها در عهد سلجوقیان بود که در آن مدت برای براندازی حکومت و خلافت می کوشیدند و از حربهٔ وحشت و ترور و ایجاد ناامنی به عنوان وسیله ای برای ایجاد اغتشاش و هرج و مرج سیاسی استفاده می کردند. قلعه الموت در قزوین مرکز قدرت رهبران اسماعیلیه بود و کیاهای الموت خداوندان الموت خوانده می شدند. پس از مرگ حسن صباح اسماعیلیه با تسخیر، خرید یا بنای قلعه های متعدد دیگر، قدرت خود را افزایش دادند. قتل های سیاسی و ترورهای زیادی به دست اسماعیلیان انجام می شد، قتل خواجه نظام الملک وزیر مقتدر سلجوقی، قتل دو خلیفهٔ عباسی مسترشد ( ۵۲۹ ه. ق ) و پسرش راشد ( ۵۳۲ ه. ق ) و نیز قتل معین الدین وزیر سلجوقی در سال ۵۲۱ ه. ق از جملهٔ این ترورها بود. سلجوقیان بارها سعی در محاصرهٔ الموت یا قلع و قمع اسماعیلیه کردند و تقریباً هرگز توفیقی نصیب آن ها نشد. در زمان حمله چنگیز، جلال الدین حسن خداوند الموت بود او کوشید تا نسبت به چنگیزخان که در دنبال محمد خوارزمشاه به خراسان می آمد، اظهار متابعت نماید تا الموت را از تعرض مغول حفظ کند. ظاهراً در انجام خواست خود موفق شده بود و قلعه را در این هنگام از هجوم قوم مغول ایمن نگه داشته بود. در مقابل، سیاست جانشین وی علاءالدین محمد مبارزه با مغولان بود. وی در شرایط مشکوکی به قتل رسید و جانشین جوانش رکن الدین خورشاه از مقابله با مغولان دوری می جست.
