لشکر کردن. [ ل َ ک َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) تجنید. سپاه گرد آوردن : دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کردبه تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد.مجد همگر.
لشکر گرد آوردن تجنید : دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کرد بتیغ قهر دل خسته را مسخر کرد . ( مجد همگر لغ. )