لشک لشک

لغت نامه دهخدا

لشک لشک. [ ل َ ل َ ] ( ص مرکب ) پاره پاره. ( آنندراج ) ( جهانگیری ). لخت لخت. ( آنندراج ). لشکه لشکه :
پر شد چو آژیری کنارم دیده تا بارید اشک
آژیر در ماهیتی یا خود جگر شد لشک لشک.
اسدی ( از جهانگیری ).

فرهنگ فارسی

پاره پاره لخت لخت .

فرهنگ معین

(لَ. لَ )(ص مر. )پاره پاره ، لخت - لخت .

پیشنهاد کاربران

بپرس