لشک
لغت نامه دهخدا
لشک. [ ل َ ] ( اِ ) پاره. ( برهان ) ( جهانگیری ). لشکه. لشک لشک ؛ پاره پاره. ( برهان ). صاحب انجمن آرا گوید مأخذ لشکر از اینجاست. وبر اساسی نیست. || شبنم. ( جهانگیری ). شبنم و آن رطوبتی باشد در هوا که بر روی زمین و سبزه نشیند و مانند برف زمین را سفید کند. لِشک. ( برهان ).
لشک. [ ل ِ ] ( اِ ) شبنم. لَشک. رجوع به لَشْک شود.
لشک. [ ] ( اِخ ) نام موضعی در حدود شرقی بیرجند.
فرهنگ فارسی
نام موضعی در حدود شرقی بیرجند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پاره.
= لشک لشک: [قدیمی] پاره پاره.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
لشک در زبان لری بختیاری به معنی شاخه درخت است، و شبنم صبگاهی
در بختیاری از کهن آرین زبان های ایرانی : شاخه ، خوشه ( لشکر خرما ، اشک انگور )
شاخه ای از درخت باتمام شاخ و برگها
در زبان بختیاری به معنی شاخه
در زبان لری بختیاری به معنی
شاخه ی درخت
Leshk
لشک*لک. لشکه*
شاخه ی درخت
لشک*لک. لشکه*