لسق
لغت نامه دهخدا
لسق. [ ل َ س َ ] ( ع مص ) برچسبیدن شش بر پهلو و تهیگاه از تشنگی. ( منتهی الارب ). شش شتر به پهلو وادوسیدن از غایت تشنگی. ( تاج المصادر ). لصق. ( منتهی الارب ).
لسق. [ ] ( اِ ) قسمی گاوزبان ( کازع ) .
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید