لسع

لغت نامه دهخدا

لسع. [ ل َ ] ( ع مص ) گزش. گزیدن. گزیدن مار و کژدم و منج. ( تاج المصادر ). گزیدن مار و گژدم ( بحرالجواهر ). زدن و گزیدن از دنبال چنانکه در زنبور و عقرب. گزیدن مار و کژدم. یا لسع نیش زدن صاحب نیش است و لدغ گزیدن به دهان. ( منتهی الارب ). قرص. || اذیت دادن کسی را به زبان و رنجانیدن. ( منتهی الارب ). کسی را بد گفتن. ( تاج المصادر ). || رفتن و سفر کردن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) گزدیدن ( مارو عقرب وجز آنها ) . ۲- اذیت کردن کسی را بزبان . ۳- ( اسم ) گزش . ۴- ایذائ آزار .

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - گزیدن (مار و عقرب و غیره ). ۲ - اذیت کردن کسی را به زبان .

فرهنگ عمید

گزیدن مار، کژدم و امثال آن.

پیشنهاد کاربران

بپرس