لسب. [ ل َ ] ( ع مص ) گزیدن مار و کژدم. ( زوزنی ). گزیدن مار و جز آن. || به تازیانه زدن کسی را. ( منتهی الارب ). زدن. ( منتخب اللغات ). || چسبیدن به چیزی. || لیسیدن عسل. ( منتهی الارب ). لیسیدن انگبین و روغن. ( تاج المصادر ). || فراهم آوردن. ( منتخب اللغات ).