لسانی. [ ل ِ ] ( اِخ ) او را دیوانی است فارسی.
لسانی. [ ل ِ ] ( اِخ )یحیی. از شعرای قرن نهم عثمانی. این بیت او راست :
تغافل ایلمک یکدر لسانی طعن نا اهله
قولاق طوتمق بیلورسک قول اعدایه سفاهتدر.
( قاموس الاعلام ترکی ).
لسانی. [ ل ِ ] ( اِخ ) شیرازی. وی آخرین کس از بیست و دو شاعر شیعه است که در مجالس المؤمنین مذکور شده و بواسطه تعصبی که نسبت به مذهب خود داشته بیشتر قابل ذکر است تا بسبب رتبه شاعری ، زیرا که هر چند میگویند متجاوزاز صد هزار شعر سروده گفتار او بسیار کم معروف است . و اگر چه در آتشکده و هفت اقلیم نام او مسطور است ولی رضاقلیخان نام وی را ازقلم انداخته است. بیشتر ایام عمر را در بغداد و تبریز بسر برد و کمی قبل از غلبه سلطان سلیمان بر تبریز وفات یافته است. مؤلف مجالس المؤمنین گوید: بواسطه اخلاصی که به حضرات ائمه علیهم السلام داشت تاج دوازده ترک شاهی را از سر نمی نهاد تا آنکه وقتی که سلطان سلیمان رومی متوجه تسخیر تبریز بود چون خبر قرب وصول او به مولانا رسید اتفاقاً در آن وقت مولانا در مسجد جامع تبریز بتعقیب نماز مشغول بود استماع آن خبر کرد دست برداشت و دعا کرد که خدایا این متقلب به تبریز می آید و من تاج از سر نمیتوانم نهاد و مشاهده استیلای او بخود قرار نتوانم داد مرا بمیران و به درگاه رحمت خود واصل گردان. این مضمون گفت و سر بسجده برد و در آن سجده جان به جان آفرین سپرد. چنانکه گوید:
گر بند لسانی گسلد از بندش
در خاک شود وجود حاجتمندش
باﷲ که ز مشرق دلش سر نزند
جز مهرعلی و یازده فرزندش.
در جمع اشعار خود توجهی نداشت. آثار او را پس از مرگ ، شریف تبریزی که از شاگردان وی بود جمع آورد. امامجموعه مزبوره بقدری بد بود که بنابر قول آتشکده بسهواللسان شهرت یافت. وفاتش به سال 940 هَ. ق. بوده است. ( ترجمه تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ج 4 ص 157 ). صادقی کتابدار در مجمع الخواص آرد: مولانا لسانی از اهل شیراز است و شاعری معروف و مشهور. و مستحق محروم مانند وی کم پیدا میشود ولی عقیده پاکی داشت و مستجاب الدعوة بود. گویند روزی محبوبش به صوابدید رقیبان از او وجه هنگفتی میخواهد تا شاید بعلت نداشتن آن شرمنده گردد و بکویش کمتر رفت و آمد کند. مشارالیه با اینکه بی چیز بود خواهش وی را می پذیرد و بنظرش میرسد که گشایش این گره فقط به دست میرنجم که وزیر اعظم و امیراکرم وقت بود میتواند باشد. بنابراین بالبدیهه قصیده ای در مدح میر میگوید و بدیدنش میرود. میگویند در حمام است. هنگامی که میر در جامه کن حمام بود میخواهد وارد حمام شود ولی دربانان نمیگذارند. وی سراسیمه شیشه سقف حمام را می شکند و نگاه میکند، در همان حال از خاطر میر خطور میکند که چرا لسانی در ملازمت ما نیامد. از بالا جواب میدهد که آمده است ولی دربانان نمی گذارند. میر چون از قضیه آگاه میشود بدو اجازه ورود میدهد و چون قصیده اش را بسیار می پسندد وجهی را که خواجه زاده خواسته بود عیناً بدو عطا میکند. شاعر وجه در دست پیش محبوب خود میرود ولی محبوب ازکار خود شرمنده شده پوزشها میخواهد. خلاصه وقوع اینگونه حوادث از شاعر مذکور دور نیست زیرا مردی خوش عقیده بود. مولانا لسانی مستغنی الالقاب است و چون این رساله مختصر چندان گنجایش ندارد که منتخباتی از اشعار وی در آن نوشته شود از اینرو بیتی چند درج میگردد. ابیات ذیل از آن جمله است :بیشتر بخوانید ...