لسان السبع

لغت نامه دهخدا

لسان السبع. [ ل ِ نُس ْ س َ ب ُ ] ( ع اِ مرکب ) نباتی است دوائی ، برگش دراز و اطراف او مانند اره و صلب وسبز مایل به سفیدی و زردی و شاخها پراکنده و بقدر دو ذرع و بر سر آن قبه ای مستدیر و گلش بنفش و بیخ او مربع و سیاه و ربیعی است. در سوّم گرم و خشک و طبیخ او جهت حصاة گرده و مثانه و فرزجه بیخش جهت گشودن حیض و اخراج جنین نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). ورق حدید الاطراف کاسنان المنشار جعد خشن فیه مرارة وحدة حار یابس فی الثانیة یفتت الحصی قیل عن تجربة و یدرویسقط الاجنة نقلاً و لانعرفه. ( تذکره ضریر انطاکی ).

فرهنگ فارسی

نباتیست دوائی . برگش دراز و اطراف او مانند اره و صلب و سبز مایل به سفیدی و زردی و شاخها پراکنده و بقدر دو زرع و بر سر آن قبه مستدیر و گلش بنفش و بیخ او مربع و سیاه ربیعی است .

پیشنهاد کاربران

بپرس