لسان البحر

لغت نامه دهخدا

لسان البحر. [ ل ِ نُل ْ ب َ ] ( ع اِ مرکب ) سیپیاست. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به سیبیا و رجوع به آذاریقون و ارنب البحر شود. قناطة. استخوان سیبیا. خزفة سیبیا . استخوان سرطان بحری. سیپیاست. ( فهرست مخزن الادویه ). زبدالبحر. کف ِ دریا.

لسان البحر. [ ل ِ نُل ْ ب َ ] ( ع اِ مرکب ) پیش رفتگی آب در خاک. خلیج : بحر قلزم لجه ای است از دریای هند و آن را بحر احمر گفته اند. طرف شرقیش دیار یمن و عرب است و طرف غرب.... و طول این بحر بر وریب طول و عرض ربع مسکون است و از قلزم تا یمن چهار صد و شصت فرسنگ باشد و عرضش بر صفت رودی یا بحیره است چنانکه از قصبه قلزم تا چند فرسنگ از این رو بدان رو دیدار دهد. و آن رالسان البحر خوانند... ( نزهةالقلوب چ اروپا ص 234 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است آبزی از تیره نایاداسه و از رده تک لپه ییها . این گیاه علفی است و دارای ساقه خزنده و برگهای قلبی شکل متقابل و شفاف است . گلهایش سبز رتنگ و کوچک و دارای آرایش سنبله میباشند . از عصاره انساج اسن گیاه جهت رفع خارش های جلدی و مخاطی استفاده مینمایند سنبله آبی جار النهر .
پیش رفتگی آب در خاک . خلیج

پیشنهاد کاربران

بپرس