لغت نامه دهخدا
لرت. [ ل ُ ] ( اِخ )جایی است یا قبیله ای است به اندلس. ( منتهی الارب ).
لرت. [ ل ِ ] ( اِ ) لِرد. لای. دُردی. رجوع به هر سه کلمه شود. عکر. عکرالخمر.
لرت. [ ل ُ رُ ] ( اِ ) نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ ،نوعی از نارون دهند. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210 ).
فرهنگ فارسی
نامی که در رودسر و لاهیجان و دیلمان به ملچ نوعی از نارون دهند .
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( لِرت + ) ته نشین
( لِرت ) پرسه؛ تقلا؛ اصرار
پیشنهاد کاربران
در مهاباد اصفهان یعنی مواد ته نشین شده ی مایع
ما تو هرمزگان بع بیهوده کردن چیزی میگیم مثلا پول هایم لرت شد یعنی بیهوده از دست رفت
در زبان لری ( بختیاری ) لِرت ( هرزگشتن ) اِیاراهِ به معنی بهیوده گشتن /هرز