لدیغ. [ ل َ ] ( ع ص ) مارگزیده. ج ، لدغی. ( منتهی الارب ). ملدوغ. سلیم ( از قبیل نام زنگی کافور ). || گزنده. مار گزنده. ( دهار ) : صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.
مولوی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- مارگزیده سلیم جمع : لدغی ۲- گزنده (مار و غیره ) : صد در یچه و در سوی مرگ لدیغ میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ . ( مثنوی لغ. )
فرهنگ معین
(لَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مارگزیده . ۲ - گزنده (مار و غیره ).