لدیغ

لغت نامه دهخدا

لدیغ. [ ل َ ] ( ع ص ) مارگزیده. ج ، لدغی. ( منتهی الارب ). ملدوغ. سلیم ( از قبیل نام زنگی کافور ). || گزنده. مار گزنده. ( دهار ) :
صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ
میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- مارگزیده سلیم جمع : لدغی ۲- گزنده (مار و غیره ) : صد در یچه و در سوی مرگ لدیغ میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ . ( مثنوی لغ. )

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مارگزیده . ۲ - گزنده (مار و غیره ).

فرهنگ عمید

۱. گزیده شده.
۲. مارگزیده.

پیشنهاد کاربران

بپرس