لخه

لغت نامه دهخدا

لخه. [ ل َ خ َ / خ ِ / ل َخ ْ خ َ / خ ِ ] ( ص ) ( کفش... )، کفش کهنه.

فرهنگ فارسی

کفش کهنه

گویش مازنی

/leKhe/ مندرس – کهنه - زن هرزه

پیشنهاد کاربران

تِلِخِن از تِلِ خِن ساخته شده که در آن تِلِ یعنی جمع و انباشته شده مانند تلنبار / تلمبه ( تلنبه ) / تِلِ مو ( جمع کننده مو ) / و . . .
خِن / خَن / خُن همگی با خان / خین / خون / کان /کین / کون /شان / شین / شون همریشه میباشد و در همه آنها به استقرار / ریشه / جایگاه و ارزش اشاره شده است ؛ همچنین تِلِ اگر از تال / طول بوده باشد یعنی بالا / زیاد که خود نشان از جمع شدن و ازدیاد دارد ؛ همچنین در جمع شدن و ازیاد و توده شدن هم میتوان معنای دیگری از این جمع شوندگی را یافت پس میتوان گفت در تِلِخِن منظور از تِلِ زیادی نیست بلکه جمع شوندگی و تودگی ملاک است این تودگی منجرب به ریزتر شدن شده => تلخن = ریز ریشه / ریز خانه / کم جایگاه / کم ارزش و . . . که استعاره از افراد کوچک اندام شد.
...
[مشاهده متن کامل]

تِلِخ در زبان مازندرانی به زوار و وسایل متصله گفته میشود که خود میتواند از تِلِ لِخ ( لِخه = کوچک و لاخ ) مانند سولاخ / لاخه / سنگلاخ ؛؛؛ لاخ به هر چیز جدا/ شکافته و منفصل اشاره دارد = تیکه که در تِلِخ مینای اندام و دستگاها و زوار را میدهد که از هم منفصل هستند = ریزلاخه ها
از سویی دیگر واژه لِخِه با لَغه یکی میباشد و مجددا اشاره به منفصل دارد = هر چیزی محرک و لغزنده / تیکه شده و ریز / کوچک

فرد یا عملکرد یا وسیله کهنه و قدیمی که با وجود کهنه بودن هنوز به سختی توانایی فعالیت دارد . اگر در مورد انسان استفاده گردد به معنی فردی هست که تکاپو ندارد و هیچ تنوع و پیشرفتی در زندگی اش دیده نمی شود .
...
[مشاهده متن کامل]

برای مثال معلم لخه به معلمی می گویند که سال های دراز در محلی ثابت بدون کوچکترین پیشرفتی در رتبه یا روش های تدریسش مشغول به کار است و لباس های کهنه ای هم به تن دارد .

بپرس