لخته

/laxte/

مترادف لخته: بسته، دلمه، سفت، منعقد

معنی انگلیسی:
lobe, clot, dollop, glob, gob, length, loaf, patch, clot (of blood)

لغت نامه دهخدا

لخته. [ ل َ ت َ / ت ِ ] ( ص ، اِ ) پاره. ( برهان ) ( اوبهی ). لخت. ( آنندراج ) ( برهان ) :
یا زنده شبی از غم او آنکه درست است
از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره.
خسروانی ( ازحاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
|| بسته. دَلمه.
- لخته شدن خون و غیره ؛ بستن آن . دَلمه شدن آن. لخت شدن آن.
- لخته کردن ؛ کلچیدن.

فرهنگ فارسی

تکه، پاره، حصه وتکه چیزی مثل لخته خون، تکه تکه
( صفت ) بسته منعقد دلمه .
پاره . لخت

فرهنگ معین

(لَ تِ ) (اِ. ) پاره ای از هر چیز، تکه .
( ~ . ) (ص . ) بسته ، منقعد، دلمه .

فرهنگ عمید

تودۀ سفت و لزج خون.

فرهنگستان زبان و ادب

{floc} [شیمی، مهندسی محیط زیست و انرژی] توده های کوچکی از ذرات کلوئیدی که از تجمع ذرات ریز معلق پراکنده شده در یک سیال به دست می آید

واژه نامه بختیاریکا

( لَخته ) استوار و قرص؛ سفت و محکم
کالووه؛ لَهده؛ لَختاره؛ کُوالِه

مترادف ها

lobe (اسم)
گوشه، لخته، خاج، اویز، نرمه، بخشی از عضله یا مغز

clod (اسم)
خاک، کلوخ، لخته، دلمه

flocculation (اسم)
لخته، دلمه

thrombus (اسم)
لخته، خون منعقد شده در رگ

coagulum (اسم)
لخته، دلمه، خون بسته، علقه

فارسی به عربی

تربة , شحمة الاذن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه ی لخته از ریشه ی واژه ی لخت فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

لختهلختهلختهلخته
اگر منظور لخته شدن خون در قلب یا رگ باشد، جهت اطلاعات بیشتر به "لخته خون" ، " ترومبوز"، "Thrombosis" و "Thrombus" در آبادیس مراجعه کنید.
لخته حالتی از جسم جامد است و حالت ژله ای است.
در زبان لری لِخ به معنی شل و ول است
در زبان لری به لخته خون کُهتَه می گویند
لخته ( Floc ) :[ اصطلاح آب و فاضلاب ]توده های ذره ای و یا باکتریایی که در فاضلاب شبیه توده های پشمی به نظر می رسند. در فرآیندهای بیولوژیکی همانند هوادهی گسترده یا لجن فعال و دیگران لخته شامل میکرو ارگانیزمهای هوازی یا بی هوازی است. برای کاربردهای صنعتی منعقدکننده ها استفاده می شوند.
تغییر نام پنیر سین بیوتیک