لخت

/laxt/

مترادف لخت: اندک، بخش، برخ، جزء، جصه، قسم، قسمت، پارچه، پاره، تکه، قطعه، عمود، گرز، شلال، نرم، بی حال، رخوتناک، سست، دلمه، لخته، منعقد | برهنه، پتی، عریان، عور، لوت

متضاد لخت: پوشیده، مستور

معنی انگلیسی:
time, while, lax, lean, naked, bare, cut, altogether, bald, inert, leaden, stark, limp, nude, piece, portion, share, part

لغت نامه دهخدا

لخت. [ ل َ ] ( ع ص ) بزرگ اندام. || زن مفضاة که پیش و پس وی یکی شده باشد. || حرﱡ سخت لخت ؛ گرمای شدید و سخت. ( منتهی الارب ).

لخت. [ ل َ ] ( اِ ) جزو. بعض. برخ. بهر. بخش. قسم. پرگاله. قدر. مقدار. حصه. ( برهان ). قطعه. پاره. لت :
یک لخت خون بچه تا کم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد و هم گونه عقیق.
عماره.
بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه
شدند از نهیبش دلیران ستوه.
فردوسی.
یکی گرز دارد چو یک لخت کوه
همی تابد اندر میان گروه.
فردوسی.
همان تخت پیروزه ده لخت بود
جهان روشن از فرّ آن تخت بود.
فردوسی.
یکی تخت بودش بهفتاد لخت
ببستی گشاینده نیکبخت.
فردوسی.
یکی زرد ماهی بد آن لخت کوه
هم آنگه چو تنگ اندرآمد گروه
فروبرد کشتی هم اندر شتاب
همان کوه شد ناپدید اندر آب.
فردوسی.
بزد بر زمینش چو یک لخت کوه
به جان و دلش اندرآمد ستوه.
فردوسی.
زدش بر زمین همچو یک لخت کوه
پر ازبیم شد جان توران گروه.
فردوسی.
سواران جنگی همه هم گروه
کشیدندم از چنگ آن لخت کوه.
فردوسی.
سپهبد سواری چو یک لخت کوه
زمین گشت از سم اسبش ستوه.
فردوسی.
عمودی بمانند یک لخت کوه
کزو کوه البرز گشتی ستوه.
فردوسی.
ز دیبای زربفت رومی سه تخت
ز یاقوت و پیروزه تابان سه لخت.
فردوسی.
چون سینه بجنباند و یک لخت بپوید
از هر سر پرّش بجهد صد دُر شهوار.
منوچهری.
خصف ؛ کفش با پاره و لخت دار. ( منتهی الارب ). خصفه لخت و پاره که از آن کفش دوزند. فرد؛ کفش یک لخت. تاعه ؛ یک لخت سطبر از فله. فته ؛ یک لخت از خرما. ( منتهی الارب ).
- لخت ِ جگر ؛ پاره جگر :
نیست بر ناخن ما نقش دل آزاری مور
هر چه داریم به لخت جگر خود داریم.
صائب.
- یک لخت ؛ یکپارچه. یک تخته.نیز رجوع به یک لخت شود : و این هفت آسمان چون بیافرید یک لخت بود چون فرمان داد به هفت پاره شد. ( ترجمه طبری بلعمی ). پرسیدند [جهودان ] که گور سلیمان بن داود پیغمبر کجاست ؟ پیغمبر ما ( ص ) گفت که گور برادر من سلیمان بن داود در میان دریا اندر است از دریاهای بزرگ به کوشکی از سنگ خاره بکنده یک لخت... ( ترجمه طبری بلعمی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

برهنه، عریان
( اسم ) کفش پای افزار .
لهجه عامیانه لوت . یا اطلس ساده

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . )۱ - (عا. )شل ، بی حال . ۲ - تنبل و بیکاره . ۳ - صفتی برای مو که نرم و افشان باشد. ۴ - بسته ، منعقد.
(لُ ) (ص . ) برهنه ، عریان .
(لَ ) (اِ. ) جزو، نوع ، قسم .
( ~ . ) (اِ. ) گرز، عمود.

فرهنگ عمید

۱. جزء، حصه، تکه و پاره ای از چیزی.
۲. گرز.
* لخت لخت: [قدیمی]
۱. پاره پاره، تکه تکه: تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری: ۶۳ ).
۲. کم کم.
بی حال، بی حس.
برهنه، عریان.
* لخت شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه]
* لخت کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. لباس های کسی را از تنش درآوردن، برهنه کردن.
۲. [مجاز] غارت کردن اموال کسی.

واژه نامه بختیاریکا

دَر

دانشنامه عمومی

لخت (ترانه). «لخت» ( به انگلیسی: Nude ) نام آهنگی از گروه آلترنیتیو راک انگلیسی ردیوهد است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و سومین آهنگ از آلبوم در رنگین کمان ها بود. [ ۱] «لخت» در سال ۱۹۹۷ نوشته شد و گروه تعدادی اجرای زنده از آن به نمایش گذاشت. با این وجود آهنگ تا ده سال بعد در هیچ یک از آلبوم های گروه پدیدار نشد. در سال ۲۰۰۸ «لخت» تبدیل به موفق ترین تک آهنگ ردیوهد بعد از«خزش» در لیست بیلبورد شد.
به درستی مشخص نیست که تام یورک چه زمانی «لخت» را نوشت اما یک نسخه از آهنگ در طول دوره ضبط آلبوم اوکی کامپیوتر به همراه تهیه کننده، نایجل گودریچ، ضبط شد. چند تلاش برای ضبط آهنگ و جای دادن آن در آلبوم اوکی کامپیوتر شد اما در نهایت آلبوم بدون آهنگ منتشر شد. اولین اجرای زنده آهنگ در ژانویه ۱۹۹۸ و در تور توکیو، ژاپن بود.
• Nude
• Down Is the New Up
• Minute Warning
عکس لخت (ترانه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

picked (صفت)
پوست کنده، خاردار، نوک تیز، نوک دار، عمدی، لخت، برگزیده، انتخاب شده، پاک کرده، کلنگ خورده

bare (صفت)
ساده، اشکار، عریان، لخت، عاری

naked (صفت)
برهنه، عریان، لخت، پاک

nude (صفت)
برهنه، عریان، لخت

lumpish (صفت)
کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش

revealed (صفت)
لخت

فارسی به عربی

ثقیل , عاری , متساهل

پیشنهاد کاربران

واژه لخت
معادل ابجد 1030
تعداد حروف 3
تلفظ loxt
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عامیانه]
مختصات ( ~ . ) ( اِ. )
آواشناسی laxt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه لخت از ریشه ی واژه ی رُت سانسکریت است
واژه رُت از پراکریت به ارث رسیده است
از سانسکریتरक्त ( rakta ) . ( ratta ) , ( ṛt� ) .
است.
منابع ها. اقبال، صلاح الدین ( 2002 ) �رت�، در وحی پنجابی لغات ( به پنجابی ) ، لاهور: �عزیز پابلیشرز�.
"ਰੱਤ"، در فرهنگ لغت پنجابی - انگلیسی، پاتیالا: دانشگاه پنجابی، 2024
ترنر، رالف لیلی ( 1969 - 1985 ) �rakta��، در فرهنگ تطبیقی ​​زبان های هندوآریایی، لندن: انتشارات دانشگاه آکسفورد، صفحه 610
اقبال، صلاح الدین ( 2002 ) �رُت�، در وحی پنجابی لغات ( به پنجابی ) ، لاهور: �عزیز پابلیشرز�
فرهنگ سنسکریت - فارسی

لخت در برهنگی
لخت لوت
کویر لوت
در تورکی در یک معما چندین کلمه داریم همیشه . .
دوستی که یک مورد رو میاری تا بگی که لخت چیپلاک میشه این روش برای تورکی که هزاران کلمه داره پاسخگو نیست .
کویر لوت . . خالی برهنه
واژه لخت کاملا پارسی است ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود ناقص در ترکی می شود چپلاک این واژه یعنی لخت صد درصد پارسی است.
منابع. فرهنگ لغت معین
H�bschmann, Heinrich ( 1897 ) Armenische Grammatik. 1. Theil: Armenische Etymologie ( in German ) , Leipzig: Breitkopf & H�rtel, page 157
...
[مشاهده متن کامل]

Ačaṙean, Hračʿeay ( 1973 ) , “լախտ”, in Hayerēn armatakan baṙaran [Armenian Etymological Dictionary] ( in Armenian ) , volume II, 2nd edition, a reprint of the original 1926–1935 seven - volume edition, Yerevan: University Press, page 260a

واژه لخت کاملا پارسی است چون در عربی می شود ناقص در ترکی می شود چپلاک این واژه یعنی لخت صد درصد پارسی است.
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
نامستور. [ م َ ] ( ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
مکشوف تن ؛ عریان. لخت. برهنه بدن : هول واقعه چنان سر و دست و پای را بی خبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 92 ) . و رجوع به مکشوف شود.
لخت: برهنه، بِرَخنِه.
پای لخت: پای برهنه، پای برخنه.
آمده است پای برخنه در خواب راه رفتن، تعبیر خواب حج رفتن.

۱. [ لُ خ ت ] : یعنی برهنه و بی لباس - بی پوشش naked - nude
۲. [ لَ خ ت] : موی لَخت بعنی موی صاف Straight hair
۳. [لَ خ ت] : بدن لخت یعنی بدنی که ورزشکاری نیست و ضعیف و بی جونه. کسی که بدنش قوی ، ورزشکاری و سرحال نباشه در واقع لخته.
...
[مشاهده متن کامل]

یه لخته هم وجود داره که با خون میادش. یعنی خون بسته شده. خونی که روان و جاری و صاف نباشه

topless
اندک، بخش، برخ، جزء، جصه، قسم، قسمت، پارچه، پاره، تکه، قطعه، عمود، گرز، شلال، نرم، بی حال، رخوتناک، سست، دلمه، لخته، منعقد | برهنه، پتی، عریان، عور، لوت
لَخت : گرز پولادین
لخت بر هر سری که سخت کند
چون در طارمش دو لخت کند
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 490 )
:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " لخت" می نویسد : ( ( لخت به معنی پاره و بخش است و در معنی گرز نیز به کار رفته است . شاید ستاک واژه لش باشد که به گمان ، در " لشک" و " لشکر " نیز دیده می آید . " لخت " ریختی از " لش" می تواند بود ، به همان سان که ریختی دیگر از " بخت " " بخش " است و از " درخت " ، " درفش" ؛ . ریختی کوتاه شده از لخت " لت " است که آن نیز در معنی پاره به کار می رود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی گرز دارد چو یک لخت کوه
همی تابد، اندر میان گروه. ‏ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 316. )

عریان
بدون پوشش
ورت

بافتحه روی لام - فلسیت ـ لخت شدن پای سکته ای ها در دوران طلایی درمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس