لحف
لغت نامه دهخدا
لحف. [ ل ِ ] ( اِخ ) ناحیتی است در پایین کوه همدان و نهاوند. ( منتهی الارب ). مکانی است معروف از نواحی بغداد و بدانجهت این نام یافته که در بن کوههای همدان و نهاوند واقع است... و بندنیجین و غیره از آن ناحیه و در آن چند قلعه محکم باشد. ( معجم البلدان ). بندنیجین ، در دفاتر دیوانی لحف می نویسند و در تلفظ بندییان میخوانند شهرکی کوچک است و به آب و هوا و محصولات مقابل بیات ( قصبه ای است ) حقوق دیوانش هفت تومان و شش هزار دینار است. ( نزهةالقلوب ص 39 ).
لحف. [ ل ُ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ لحاف. ( منتهی الارب ).
لحف. [ ل َ ] ( اِخ ) رودباری است به حجاز و بالای آن دو قریه است ، جبله و ستارة. ( معجم البلدان ).
لحف. [ ل َ ] ( ع مص ) قزآکند ومانند آن پوشانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). لحاف بر کسی افکندن یا به جامه بپوشیدن. ( تاج المصادر ). || لیسیدن به زبان. || لحف فی ماله لحفة ( مجهولا )؛ کم گردید از آن اندکی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_لحف
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید