لغت نامه دهخدا
لح. [ ل َح ح ] ( ع مص ) برچفسیدن. || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
لح. [ ل َح ح ] ( ع ص ) برچفسیده. قریب بر چفسیده. ( منتهی الارب ) . || مقابل کلاله. لاصق النسب. منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق النسب. ( منتهی الارب ) . ابن عم لح ؛ پسر عمی نزدیک.
لح. [ ل َح ح ] ( ع مص ) برچفسیدن. || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع . لغت نامه دهخدا
لح. [ ل َح ح ] ( ع مص ) برچفسیدن. || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع . لغت نامه دهخدا
در گویش مازندرانی ب معنای باران شدید