لجی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی لُّجِّیٍّ: بسیار عمیق - متلاطم (کلمه بحر لجی به معنای دریای پر موجی است که امواجش همواره در آمد و شد است و لجی منسوب به لجه دریا است که همان تردد امواج آن است)
ریشه کلمه:
لجج (۴ بار)
یی (۴۰ بار)
«لُجِّی» (بر وزن گرجی) به معنای دریای عمیق و پهناور است و در اصل، از مادّه «لجاج» به معنای پی گیری کردن کاری است (که معمولاً در مورد کارهای نادرست گفته می شود) سپس، به پی گیری امواج دریا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است. و از آنجا که دریا هر قدر عمیق تر و گسترده تر باشد امواجش بیشتر است این واژه در مورد دریاهای عمیق و پهناور به کار می رود.
بَحْرٌ لُجِّیٌ یعنی دریای بزرگ و متلاطم . اعمال کافران یا همچون دریای متلاطمی است که موج آن را فراگرفته از بالای آن موجی از بالای آن ابرهائی، تاریکیهائی است بعضی بالای بعض دیگر.
ریشه کلمه:
لجج (۴ بار)
یی (۴۰ بار)
«لُجِّی» (بر وزن گرجی) به معنای دریای عمیق و پهناور است و در اصل، از مادّه «لجاج» به معنای پی گیری کردن کاری است (که معمولاً در مورد کارهای نادرست گفته می شود) سپس، به پی گیری امواج دریا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است. و از آنجا که دریا هر قدر عمیق تر و گسترده تر باشد امواجش بیشتر است این واژه در مورد دریاهای عمیق و پهناور به کار می رود.
بَحْرٌ لُجِّیٌ یعنی دریای بزرگ و متلاطم . اعمال کافران یا همچون دریای متلاطمی است که موج آن را فراگرفته از بالای آن موجی از بالای آن ابرهائی، تاریکیهائی است بعضی بالای بعض دیگر.
wikialkb: لُجّی
دانشنامه عمومی
لجی، بند یا کله گان، روستایی در دهستان کله گان بخش کله گان شهرستان گلشن در استان سیستان و بلوچستان ایران است. این روستا، مرکز بخش کله گان است. [ ۱]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۳۱۶ نفر ( ۳۴۶ خانوار ) بوده است. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۳۱۶ نفر ( ۳۴۶ خانوار ) بوده است. [ ۲]
wiki: لجی
پیشنهاد کاربران
النور
أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ
... [مشاهده متن کامل]
ﻳﺎ [ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ] ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎﻳﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻖ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻮﺟﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ، ﻭ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﻮﺟﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺧﻲ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ; [ ﻣﺒﺘﻠﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎ ] ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ . ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ . ( ٤٠ )
أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ
... [مشاهده متن کامل]
ﻳﺎ [ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ] ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎﻳﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻖ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻮﺟﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ، ﻭ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﻮﺟﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺧﻲ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ; [ ﻣﺒﺘﻠﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎ ] ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ . ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ . ( ٤٠ )
لجی: ( در زبان عربی ) ابر بسیارباران ؛. ثَرّ. ( دهار ) . ( لغتنامه دهخدا )