لجون. [ ل َ ] ( ع ص ) شتر سرکش گران رفتار. ( مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). ( منتهی الارب ). استر گران رو. ( مهذب الاسماء ).
لجون. [ ل َج ْ جو ] ( اِخ ) نام شهری به اردن ، میان آن و طبریه بیست میل و به رمله شهر فلسطین چهل میل است. بدانجا صخره گردی است در وسط شهر و برآن قبتی است که برخی گمان برند مسجد ابراهیم باشد وزیر قبّه چشمه ای است بسیارآب... ( معجم البلدان ). ازبلاد شام و مسجد حضرت ابراهیم بدانجاست. ( سمعانی ).
لجون. [ ل َج ْ جو ] ( اِخ ) نام چمنی به درازای شش میل. باطلاقی در زمستان و تابستان. ( معجم البلدان ).
لجون. [ ل َج ْ جو ] ( اِخ )نام موضعی به راه مکه از جانب شام نزدیک تیماء. راعی در گفته خویش آن را لجان خوانده است :
فقلت والحرّة الرّجلاء دونهم
و بطن لجّان امّا اعتادنی ذکری
صلی علی عزّة الرحمن و ابنتها
لیلی و صلی علی جاراتها الاخر.
( معجم البلدان ).
|| نام موضعی نزدیک برکه میان راه شام به حجاز. ( ابن بطوطة ).