لثم

لغت نامه دهخدا

لثم. [ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ لاثم. ( منتهی الارب ).

لثم. [ ل َ ] ( ع مص )کوفتن و شکستن شتر سنگ را به سپل. || شکستن و خون آلود کردن سنگ سپل شتر را. || به مشت زدن بر بینی. التثام. ( منتهی الارب ). || بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارندو زخم رماح را لثم ملاح شناسند. ( جهانگشای جوینی ).

لثم. [ ل َ ث َ ] ( ع مص ) بوسه دادن دهان کسی را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) با مشت بربینی زدن . ۲- دهان بند نهادن . ۳- بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند .
جمع لاثم

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - با مشت بر بینی زدن . ۲ - دهان بند نهادن . ۳ - بوسه دادن .

فرهنگ عمید

بوسه زدن بر دهان یا بر چهره.

پیشنهاد کاربران

بپرس