لثم
لغت نامه دهخدا
لثم. [ ل َ ] ( ع مص )کوفتن و شکستن شتر سنگ را به سپل. || شکستن و خون آلود کردن سنگ سپل شتر را. || به مشت زدن بر بینی. التثام. ( منتهی الارب ). || بوسه دادن : روز مصاف را شب زفاف پندارندو زخم رماح را لثم ملاح شناسند. ( جهانگشای جوینی ).
لثم. [ ل َ ث َ ] ( ع مص ) بوسه دادن دهان کسی را. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
جمع لاثم
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید