لتح
لغت نامه دهخدا
لتح. [ ل َ ] ( ع مص ) کلوخ انداختن بر اندام یا به روی کسی پس داغ دار ساختن یا کور کردن چشم وی را. || نگاه کردن به کسی. || آرمیدن با زن. || چیزی باقی نگذاشتن نزد کسی. || به دست زدن کسی را. ( منتهی الارب ).
لتح. [ ل َ ت َ ] ( ع مص ) گرسنه گردیدن. ( منتهی الارب ). گرسنه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گرسنگی. جوع.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید